گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۱

 

سر زلف تو یاری را نشاید

که دشمن دوست داری را نشاید

اگر چه زلفت آرد تاب بازی

ولی باد بهاری را نشاید

دلا، خود را به چشم او مده، زانک

[...]

امیرخسرو دهلوی