گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰۲

 

رفته ام از خود ندانم بیقرار کیستم

می تپم در خون شهید انتظار کیستم

گاه خونم می خورد گه خاکمالم می دهد

آسمان گویا نمی داند شکار کیستم

در حساب است از من سرگشته هر جا سرمه ای است

[...]

اسیر شهرستانی