×
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹۵
عاشق از طعنه اغیار چه پروا دارد؟
آتش از سرزنش خار چه پروا دارد؟
سنگ را سرمه کند نقش پی گر مروان
پای مجنون ز خس و خار چه پروا دارد؟
سخن سرد نسیم جگر سوخته است
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰
ساغر از گردش ادوار چه پروا دارد
از شکستن سر سرشار چه پروا دارد
دوری از روی تو دل را ز سیاهی غم نیست
بی تو آیینه ز زنگار چه پروا دارد
دل خون بستهٔ من عاشق زخم ستم است
[...]