×
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۰
چشم خوش تو ربود یکباره دلم
پیراهن صبر کرد صد پاره دلم
پنداشت که از دولت وصلت کامی
یابد لیکن نیافت بیچاره دلم
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۱
بر روی مه تو کرد نظاره دلم
از دست بشد ز شوق بیچاره دلم
هرچند تنم ز حضرتت محرومست
حقّا که ملازمست همواره دلم
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۲
در دست جفای توست همواره دلم
وز خانه صبر گشته آواره دلم
در غصّه ایام فراقت دایم
یک لحظه نگشت شاد بیچاره دلم
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۰
اگر چه پاره شد از غم هزار باره دلم
گرفت خو به فراق تو پاره پاره دلم
چو شد ز خون جگربسته روزن دیده
ز چاک سینه رخت را کند نظاره دلم
ستاره ای ست سرشکم که در شب هجران
[...]