گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴

 

من مستم و ز مستی در یار می‌گریزم

زنار بسته محکم، زین نار میگریزم

هر چند بادهٔ او مرد افگنست و قاتل

من جای خویش دیدم، هشیار میگریزم

بر خار می‌نشینم، گل را ز دور بینم

[...]

اوحدی