گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴

 

دلم ازدیدن آن طره طرار می ترسد

بلی هرکس ندارد دل چو بیندمار می ترسد

مکن زاری دلا اندر بر چشم سیاه او

که گر آواز زاری بشنود بیمار می ترسد

ز بیم آن زلف لرزد پیش چشم وابروی جانان

[...]

بلند اقبال