×
عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱
دگر برون شدنم زین دیار ممکن نیست
دگر غریبیم از کوی یار ممکن نیست
مرا از آن لب شیرین و زلف عارض تو
شکیب و طاقت و صبر و قرار ممکن نیست
دلا بکوش مگر دامنش به دست آری
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۵
مرا فراق رخ آن نگار ممکن نیست
وصال آن بت سیمین عذار ممکن نیست
چه حالتیست ندانم میان ورطه ی عشق
شدم غریق و شدن برکنار ممکن نیست
ببرد آب رخ آن نگار و در غم او
[...]