گنجور

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

رم کن از الفت، که تنهایی عجب یار خوشیست

در میان نه راز خود با او، که سردار خوشیست

عالم دلها، شد از طوفان بیدردی خراب

هان بکش خود را بکوه غم، که کهسار خوشیست

از تامل کن عصا در چاهسار زندگی

[...]

واعظ قزوینی