گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

از بار فراق تو مرا، کار خراب است

دریاب، که کار من از این بار، خراب است

پرسید، که حال دل بیمار تو چون است؟

چون است مپرسید، که بیمار خراب است

کی چشم تو با حال من افتد که شب و روز؟

[...]

سلمان ساوجی