گنجور

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۸

 

می‌روم با درد و حسرت از دیارت خیر باد

می‌گذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد

سر ز پیشت برنمی‌آرم ز دستور طلب

شرم می‌دارم ز روی گلعذارت خیر باد

هر کجا باشم دعا گویم همی بر دولتت

[...]

سعدی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

می روم با درد و حسرت از دیارت، خیر باد

دل به خدمت می گذارم یادگارت خیر باد

هر کجا باشم همی گویم دعای دولتت

از خدا صد آفرین بر روزگارت خیر باد

می روم با آب چشم و آتش دل بی خبر

[...]

نسیمی