گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۶

 

هر چه بر اندیشم از تو زار بگریم

مردمکِ دیده در کنار بگریم

نشترِ رقّت فرو برم به رگِ جان

وزمژه خونابِ ابروار بگریم

یاد کنم زان چو سیم سیبِ زنخ‌دان

[...]

حکیم نزاری
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶۷

 

تا چند به هر مرده و بیمار بگریم

وقتست به خود گریم و بسیار بگریم

زبن باغ‌ گذشتند حریفان به تغافل

تا من به تماشای ‌گل و خار بگریم

بر بیکسیم رحم نکردند رفیقان

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵

 

در هجر تو تا چند من زار بگریم

خونین جگر، از حسرت دیدار بگریم

چون شمع در آتش مژه ام خشک نگردد

فرض است که بر روز، شب تار بگریم

حکم غم عشق است که چون ابر بهاران

[...]

حزین لاهیجی