×
عطار » مختارنامه » باب بیست و چهارم: در آنكه مرگ لازم و روی زمین خاك رفتگان است » شمارهٔ ۲۵
بس خون که دلم اول این کار بریخت
تا آخر کار چون گل از بار بریخت
سر سبزی شاخ از چه سبب میبایست
چون زرد شد و بزاری زار بریخت
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۵
دردا که گلم میان گلزار بریخت
وز باد اجل بزاری زار بریخت
این درد دلم با که بگویم که بهار
بشکفت گل و گل من از بار بریخت
عطار » وصلت نامه » بخش ۶۳ - و له ایضاً
بس خون که دلم ز اول کار بریخت
تا آخر کار چون گل از خار بریخت
سرسبزی خاک از چه سبب میبایست
چون زرد شد و بزاری زار بریخت