گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

جانی که هست رسته ز آزار او کجاست

آزاده که نیست گرفتار او کجاست

آسوده که داشته باشد فراغتی

در دور غمزه های ستمگار او کجاست

صاحب دلی که در دل او نیست بار غم

[...]

فضولی