گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

تا نیفتادت ز کار ای پیر کار از رعشه دست

نامدت باور که ناید هیچ کار از دست تو

چیست دانی جنبش دستت چنین بی اختیار

یعنی ای غافل برون است اختیار از دست تو

جامی