گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۵

 

تا دل مست تو را داغ وفا بخشیدند

جرم صد میکده از نیم دعا بخشیدند

بیکسی قرعه اقبال سلیمانی زد

جای خاتم دل شوریده به ما بخشیدند

بر سر شمع زند دسته گف فیض سحر

[...]

اسیر شهرستانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

دوش در فقر ما چتر و لوا بخشیدند

افسر سلطنت ملک بقا بخشیدند

مالک ملک بقا گشتم و سلطان غنا

این تسلط بمن از فقر و فنا بخشیدند

بنده پیر مغانم که گدایان درش

[...]

صفای اصفهانی