گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

ای بی رخ دوست رفته خواب از دیده

خوناب روان گشته چو آب از دیده

در حسرت آن دو لعل شکّر خایش

دایم چکدم دُرّ خوشاب از دیده

جهان ملک خاتون