گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۱

 

هر آن که خاتم مدح تو کرد در انگشت

سر از دریچهٔ رنگین برون کند زرین

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۲

 

به سرو ماند، گر سرو لاله دار بود

به مورد ماند، گر مورد روید از نسرین

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۳

 

گیتیت چنین آید، گردنده بدین سان هم

هم باد برین آید و هم باد فرودین

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۴

 

به چنگال قهر تو در، خصم بد دل

بود همچو چرزی به چنگال شاهین

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۵

 

ازان کوز ابری باز کردار

کلفتش بسدین و تنش زرین

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۶

 

چنان که خاک سر شتی به زیر خاک شوی

نیات خاک و تو اندر میان خاک آگین

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۷

 

آن رخت کتان خویش من رفتم و پردختم

چون گرد بماندستم تنها من و این باهو

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۸

 

چرا عمر کرکس دو صد سال؟ ویحک!

نماند فزون تر ز سالی پرستو؟

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۹

 

عاجز شود از اشک و غریو من

هر ابر بهارگاه بابختو

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۰

 

دلبرا، زوکی مجال حاسد غماز تو

رنگ من با تو نبندد بیش ازین ملماز تو

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۱

 

ای دریغ! آن حر، هنگام سخا حاتم فش

ای دریغ! آن گو، هنگام وفا سام گراه

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۲

 

هفت سالار، کندرین فلکند

همه گرد آمدند در دو و داه

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۳

 

نیست از من عجب که: گستاخم

که تو کردی باولم دسته

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۴

 

گاه آرامیده و گه ارغنده

گاه آشفته و گه آهسته

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۵

 

منم خو کرده بر بوسش، چنان چون باز بر مسته

چنان بانگ آرم از بوسش، چنان چون بشکنی پسته

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۶

 

از مهر او ندارم بی خنده کام و لب

تا سرو سبز باشد و بار آورد پده

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۷

 

آتش هجر ترا هیزم منم

و آتش دیگر ترا هیزم پده

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۸

 

به جای هر گران مایه فرومایه نشانیده

نمانیدست ساراوی و کرهٔ اوت مانیده

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۹

 

گر نعم‌های او چو چرخ دوان

همه خوابست و خواب بادفره

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴۰

 

در راه نشابور دهی دیدم بس خوب

انگشتهٔ او را نه عدد بود و نه مره

رودکی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۷۷۰