گنجور

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۱

 

داری مرا بدان که فراز آیم

زیر دو زلفکانت به نخچیزم

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۲

 

چون برگ لاله بوده‌ام و اکنون

چون سیب پژمرده بر آونگم

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۳

 

سرو بودیم چندگاه بلند

کوژ گشتیم و چون درونه شدیم

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۴

 

بت پرستی گرفته ایم همه

این جهان چون بتست و ما شمنیم

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۵

 

کنه را در چراغ کرد سبک

پس درو کرد اندکی روغن

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۶

 

یکی آلوده‌ای باشد، که شهری را ببالاید

چو از گاوان یکی باشد، که گاوان را کند ریخن

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۷

 

گر همه نعمت یک روز به ما بخشد

ننهد منت بر ما و پذیرد هن

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۸

 

گر کس بودی که زی توام بفگندی

خویشتن اندر نهادمی به فلاخن

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰۹

 

میلاو منی، ای فغ و استاد توام من

پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۰

 

بسی خسرو نامور پیش ازین

شدستند زی ساری و ساریان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۱

 

از پی الفغده و روزی به جهد

جانورسوی سپنج خویش جویان و روان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۲

 

خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان

لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۳

 

خود غم دندان به که توانم گفتن؟

زرین گشتم برون سیمین دندان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۴

 

به نوبهاران بستای ابر گریان را

که از گریستن اوست این زمین خندان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۵

 

به آتش درون بر مثال سمندر

به آب اندرون بر مثال نهنگان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۶

 

کیر آلوده بیاری و نهی در کس من

بوسه ای چند برو بر نهی و بر نس من

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۷

 

هرگز نکند سوی من خسته نگاهی

آرنگ نخواهد که شود شاد دل من

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۸

 

تلخی و شیرینیش آمیخته است

کس نخورد نوش و شکر با پیون

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۹

 

ای خریدار من ترا بدو چیز:

به تن و جان و مهر داده ربون

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲۰

 

گرفته روی دریا جمله کشتی‌های بر تو

ز بهر مدح خواهانت ز شروان تا به آبسکون

رودکی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۷۷۰