سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۶ - دهقان
دوش رفتم خرمن آن شوخ دهقان روفتم
جمع کردم خاطر خود را و آنگه کوفتم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۷ - ماشکار
ماشکار امرد بود چون سرو سبز و خوش ادا
عاشقان را ساخته سودای خالش پیش پا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۸ - جواری کار
با جواری کار شوخی گفتمش حرفی بد زد
سر به پیش افگند و از شرمندگی بالا نکرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۷۹ - جوفروش
جوفروش امرد که باشد دلبر عالیجناب
داده های خویش را با من کند جوجو حساب
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۰ - ارزن کار
شوخ ارزن کار هر دم قد خود ته می کند
بر زمین گر ارزنی را یافت پر مه می کند
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۱ - گندم کار
گفتمش با ماه گندم کار با من دار گوش
بوده در عهد خود گندم نمای جوفروش
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۲ - خواجه زاده
گفتمش با خواجه زاده از غمت هستم ملول
پیرخواهی شد اگر سازی نیاز من قبول
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۳ - کمانگر
با آن بت کمانگر تیری به کف رسیدم
در خانه کمانش انداختم کشیدم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۴ - کمانگر
دوش از وصل کمانگر امردی کردم حضور
گوش او بگرفتم و در خانه آوردم به زور
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۵ - کاردگر
کاردگر امرد که چون او نیست در شهر اوستاد
خانه من آمد امشب کارد زیر سر نهاد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۶ - کاردگر
آن کاردگر چو آتش هر دم پی ستیز است
پرداز چرخ و تیغش از بس که تند و تیز است
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۷ - کهله بر
کهله بر امرد که دست خویش می سازد علم
می کند سر پنجه ناخن دراز آن را قلم
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۸ - تسمه گر
گرچه با من آن نگار تسمه گر هم مکتب است
کرده هایش بی ته است و گفته هایش قالب است
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۸۹ - کلوته فروش
مه کلوته فروشم که هست زیب چمن
کلوته وار رقیبان اوست دستک زن
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۰ - مسئله گو
گفتم به شوخ مسئله گو ای پری لقا
افتاده است مسئله مشکلی مرا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۱ - شیرپز
شیرپز امرد که آمد از دهانش بوی شیر
عاشقان را شد ز سودایش رگ و پی جوی شیر
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۲ - مؤذن
وقت خفتن ساختم شوخ مؤذن را دعا
قامت خود راست کرد و گفت در مسجد درا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۳ - ملاامام
با مه ملا امامم دوش کردم اقتدا
در قفایش سجده با شکر آوردم بجا
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۴ - ملاامام
دلبر ملا امامم جای در محراب کرد
عاشقان را در قفای خویش برد و خواب کرد
سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۹۵ - صوفی
دلبر صوفی به ذکر خود مرا دلریش کرد
عاشقان را توبه ها داد و مرید خویش کرد