گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۸

 

به طوق غبغب سیمین او نظر واکن

هلال ماه در آغوش را تماشا کن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۹۹

 

عرق به چهره اش از تاب می نشسته ببین

به روی آینه عقد گهر گسسته ببین

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۰

 

از توست آنچه می دهی آن را به دیگران

از دیگری است هر چه گره می زنی بر آن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۱

 

ز احسان بنای دولت خود باثبات کن

دست گشاده را سپر حادثات کن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۲

 

ای غنچه لب رعایت اهل نیاز کن

گر دل نمی دهی به سخن، گوش باز کن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۳

 

عیش جهان در آن لب خندان نظاره کن

در چشم مور ملک سلیمان نظاره کن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۴

 

پهلو تهی ز ناوک آن دلربا مکن

در استخوان مضایقه با این هما مکن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۵

 

بر جام باده چشم ندارد حباب من

حسن برشته است شراب و کباب من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۶

 

در سوختن زیاده شود آب و تاب من

در آتش است عالم آب (از) کباب من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۷

 

متراش خط ز چهره خود پر عتاب من

بر روی خویش تیغ مکش آفتاب من!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۸

 

آشفته می شود ز نصیحت دماغ من

دست حمایت است نفس بر چراغ من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۹

 

در لعل یار خنده دندان نما ببین

در روز اگر ستاره ندیدی بیا ببین

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۰

 

عتاب گلرخان در پرده دارد لطف پنهانی

که گل‌ها می‌توان چید از بهار غنچه پیشانی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۱

 

زبان در کام کش تا خامشان را همزبان بینی

بپوشان چشم تا پوشیده رویان را عیان بینی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۲

 

کند گل جمع خود را چون تو در گلزار می‌آیی

خیابان می‌کشد قد چون تو در رفتار می‌آیی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۳

 

سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای

ورقی چند به بازیچه سیه ساخته ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۴

 

بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی

رنگ یوسف شکند چون تو به بازار آیی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۵

 

جام جم مهر خموشی است اگر بینایی

لوح محفوظ بود حیرت اگر دانایی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۶

 

عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای

ستاره روی کش آفتاب ساخته ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۷

 

کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی

چو تیغ کرده قناعت به آب باریکی

صائب تبریزی
 
 
۱
۵۰۵
۵۰۶
۵۰۷
۵۰۸
۵۰۹
۷۷۰