صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۷
ما را شکایت از سخن تلخ یار نیست
این گوشمال هیچ کم از گوشوار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۸
ما را کنار و بوس توقع ز یار نیست
دریای بی قراری ما را کنار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۳۹
در گریه بی رخت مژه را اختیار نیست
در رشته گسسته گهر را قرار نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۰
عمر عزیز قابل سوز و گداز نیست
این رشته را مسوز که چندان دراز نیست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۱
گفتی نمی توان ز لب دلستان گذشت
گر بگذری ز وادی جان می توان گذشت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۲
از داغ تازگی جگر پاره پاره یافت
از آفتاب، صبح حیات دوباره یافت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۳
از روی عرقناک تو خورشید کباب است
آتش ز تماشای تو یک چشم پر آب است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۴
از پرده شرم تو دلم داغ و کباب است
بر روی شکر گر همه شیرست نقاب است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۵
تنها نه همین با تو مرا روی نیازست
هر کس که ترا دیده به من بر سر نازست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۶
صد در صد آفاق، بیابان جنون است
کی عقل تنک مایه به سامان جنون است؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۷
دایم دلم از دخل نفهمیده غمین است
دخلی که مرا هست درین شهر، همین است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۸
با عشق تو اندیشه کونین گناه است
عشاق ترا ترک دو عالم دو گواه است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۴۹
هر قطره شبنم به چمن دانه ذکری است
هر غنچه درین باغ سرزانوی فکری است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۰
هر داغ درین لاله ستان خیمه لیلی است
هر خار بنی پنجره شمع تجلی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۱
از رفتن گل صحن چمن نوحه سرایی است
هر برگ خزان آینه مرگ نمایی است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۲
با خوی سرکش او آتش سخن پذیرست
با خط تازه او ریحان سیاه پیرست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۳
رنگ شراب دارد یاقوت درفشانت
بوی امیدواری می آید از دهانت
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۵
تواضع خصم بالادست را بی زور می سازد
به خم گردیدن از خود سیل را پل دور می سازد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۶
دلم چون برگ بید از حرف بی هنگام می لرزد
چو عقل طفل بیند بر کنار بام، می لرزد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۵۷
تبسم کن که جان باده لعلی قبا سوزد
ز آب آتشین خویشتن یاقوت وا سوزد