صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۷
عالمی را لعل او مست از شراب ناب کرد
چشمه حیوان همین یک خضر را سیراب کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۸
از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد
آب تیغ این سبزه خوابیده را بیدار کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۹
منع ما کی می توان از دستبوس امروز کرد؟
بوسه ما را نمی بایست دست آموز کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۰
از حیا نتوان به چشم او نگاه تیز کرد
دیگری بیمار و می باید مرا پرهیز کرد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۱
ذات حق را چون توان در این جهان ادراک کرد؟
در مکان چون لامکانی را توان ادراک کرد؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۲
دانه خال تو خون از چشم صیاد آورد
این سپند شوخ آتش را به فریاد آورد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۳
عالمی از منع زینت خرم و دلشاد شد
زین مدد خرج لباسی مملکت آباد شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۴
خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد
گرچه خود در خواب ماندم عالمی بیدار شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۵
بیتأمل هرکه در محفل سخنپرداز شد
چون زبان آتشین شمع، خرج گاز شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۶
خرد دانست آن که جرم خویش را بیچاره شد
آدم از جنت برای گندمی آواره شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۷
تازه رو زخم کهن از زخم های تازه شد
غنچه را خمیازه گل باعث خمیازه شد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۸
داستان عمر طی شد حرف او آخر نشد
برگریزان زبان شد گفتگو آخر نشد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۹
تا مسیحا رفت از عالم دل خرم نماند
سوزنی کز دل برآرد خار در عالم نماند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۰
ساده لوحانی که رو در کنج عزلت کرده اند
وعده گاه عالمی را نام خلوت کرده اند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۱
تا نقاب از رخ برافکنده است در مشکین پرند
چشم مجمر آب آورده است از دود سپند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۲
غیرت خسرو چو خواهد رشک فرمایی کند
یاد شکر داغ شیرین را نمک سایی کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۳
در دل معشوق جای خود ادب وا می کند
بهله از کوتاه دستی بر کمر جا می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۴
آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند
حلقه ذکر خدا را طوق لعنت می کند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۵
میکشان را باده گلرنگ خندان میکند
یک گلابی مجلس ما را گلستان میکند
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۶
تکیه گاه خلق، لطف حق تعالی بس بود
بستر و بالین ماهی آب دریا بس بود