گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵

 

زده به بزم تو رامشگران به دولت تو

گهی چکاوک و گه راهوی و گهی قالوس

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶

 

درع بش، آتش جبین، گنبد سرین و آتش کتف

مشک دم، عنبر خوی و شمشاد موی و سر و یال

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷

 

گر ندانی ز زاغور بلبل

بنگرش گاه نغمه و غلغل

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸

 

آرغده بر ثنای تو جان منست از آنک

پروردهٔ مکارم اخلاق تو منم

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹

 

چو رستم گشت در کوشش، چو حاتم گشت در بخشش

چو لقمان گشت در حکمت، چو سلمان گشت در عرفان

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

مهرهٔ ناچخ بکوبد مهره‌های گردنان

نشتر ناوک بکاود عرق‌های سهمگین

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱

 

نوآیین مطربان داریم و بربط‌های گوینده

مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

عجب دلتنگ و غمخوارم، ز حد بگذشت تیمارم

تو گویی در جگر دارم دو صد یاسیج گرگانی

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳

 

ز کین تو غمناک گردد عدو

ز داشاب تو شاد گردد ولی

منوچهری
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب سیوم: اندر سپاس داشتن از خداوند نعمت

 

سزد گر بری بنده‌ای را گلو

که آید خداوندیش آرزو

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب چهارم: اندر فزونی طاعت از راه توانستن

 

جهان دیدگان را بنادیدگان

نکردند یکسان پسندیدگان

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب ششم: اندر فروتنی و افزونی هنر

 

تا بدآنجا رسید دانش من

که بدانم همی که نادانم

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب نهم: اندر ترتیب پیری و جوانی

 

سلطان جهان در کف پیری شده عاجز

تدبیر شدن کن تو که چون شست درآمد

روزت به نماز دگر آمد به همه حال

شب زود درآید که نماز دگر آمد

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب نهم: اندر ترتیب پیری و جوانی

 

مرگ به پیری و جوانیستی

پیر بمردی و جوان زیستی

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب نهم: اندر ترتیب پیری و جوانی

 

چون بوق زدن باشد، در وقت هزیمت

مردی که جوانی کند اندر گهِ پیری

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب نهم: اندر ترتیب پیری و جوانی

 

آوخ گلهٔ پیری پیش که کنم من

کاین درد مرا دارو جز تو به‌دگر نیست

ای پیر بیا تا گله هم با تو کنم من

زیرا که جوانان را زین حال خبر نیست

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب نهم: اندر ترتیب پیری و جوانی

 

اگر کنم گله از وی عجب مدار از من

که وی بلای من است و گله‌ای بود ز بلا

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب یازدهم: اندر ترتیب شراب خوردن و شرایط آن

 

که پازهر زهر‌ست که‌افزون شود

کز اندازهٔ خویش بیرون شود

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب دوازدهم: اندر مهمانی کردن و مهمان شدن و شرایط آن

 

اگر دوست مهمان بود یا نه دوست

شب و روز تیمار مهمان نکوست

عنصرالمعالی
 

عنصرالمعالی » قابوس‌نامه » باب چهاردهم: اندر عشق ورزیدن و رسم آن

 

این آتش عشق تو خوش است ای دلکش

هرگز دیدی آتش سوزندهٔ خوش

عنصرالمعالی
 
 
۱
۴۶
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۷۷۰