صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۸۴
مرا هر کس که بیرون میکشد از گوشهٔ خلوت
ستمکاری است کز آغوش یارم میکشد بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۸۵
زنده شد عالمی از خندهٔ جان پرور او
که گمان داشت وجود از عدم آید بیرون؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۸۶
بر سیه بختی ارباب سخن میگرید
نالهای کز دل چاک قلم آید بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۸۷
نشاهٔ بادهٔ گلرنگ به تخت است مدام
دولت از سلسلهٔ تاک نیاید بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۸۸
گر بداند که چه شورست درین عالم خاک
کشتی از بحر خطرناک نیاید بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۸۹
آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم
که به صد گریهٔ مستانه نیاید بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۰
هر که داند که خبرها همه در بیخبری است
هرگز از گوشهٔ میخانه نیاید بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۱
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است
که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۲
کسی که مینهد از حد خود قدم بیرون
کبوتری است که میآید از حرم بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۳
ز آسمان کهنسال چشم جود مدار
نمیدهد، چو سبو کهنه گشت، نم بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۴
بر لب ساغر ازان بوسهٔ سیراب زنند
که نیارد سخن از مجلس مستان بیرون
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۵
زلیخا همتی در عرصهٔ عالم نمییابد
به امید که آید یوسف از چاه وطن بیرون؟
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۶
پردهٔ عصمت ندارد تاب دست انداز شوق
رو به کنعان کرد از دست زلیخا پیرهن
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۷
از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق
ابروی بی اشارهٔ محراب را ببین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۸
خون مرا به گردن او گر ندیدهای
در ساغر بلور، میناب را ببین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۹
گر ندیدی شاخ گل را با خزان آمیخته
بر سر دوش من آن دست نگارین را ببین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۰۰
دامن فانوس آن وسعت ندارد، ور نه من
گریهها دارم چو شمع انجمن در آستین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۰۱
از سکندر صفحهٔ آیینهای بر جای ماند
تا چه خواهد ماند از مجموعهٔ ما بر زمین
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۰۲
آدم مسکین به یک خامی که در فردوس کرد
چاک شد چون دانهٔ گندم دل اولاد او
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۴۰۳
ما ز بوی پیرهن قانع به یاد یوسفیم
نعمت آن باشد که چشمی نیست در دنبال او