صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۰۴
عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۰۵
زان پیش کز غبار نفس بی صفا شود
لبریز کن سبوی خود از آب جوی صبح
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۰۶
دل ز همدردان شود از گریه خالی زودتر
وقت شمعی خوش که پا در حلقه ماتم نهاد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۰۷
سر به هم آورده دیدم برگهای غنچه را
اجتماع دوستان یکدلم آمد به یاد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۰۸
بغیر شهد خموشی کدام شیرینی است
که از حلاوت آن، لب به یکدیگر چسبد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۰۹
نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
سیه مست است دولت، تا کجا خیزد، کجا افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۰
ز شرم او نگاهم دست و پا گم کرد چون طفلی
که چشمش وقت گل چیدن به چشم باغبان افتد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۱
نیست امروز کسی قابل زنجیر جنون
آخر این سلسله بر گردن ما میافتد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۲
حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد
به نسیمی ورق لاله و گل بر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۳
دم جان بخش نسیم سحری را دریاب
پیش ازان کز نفس خلق مکدر گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۴
دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی است
که اگر بازستانند، دو چندان گردد!
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۵
هرگز ز کمانخانهٔ ابروی مکافات
تیری نگشایم که به من باز نگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۶
طریق کفر و دین در شاهراه دل یکی گردد
دو راه است این که در نزدیکی منزل یکی گردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۷
چو برگ سبز کز باد خزانی زرد میگردد
نشیند هر که با من یک نفس، همدرد میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۸
به پیغامی مرا دریاب اگر مکتوب نفرستی
که بلبل در قفس از بوی گل خشنود میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۱۹
گرانی میکند بر تن، چو سر بی جوش میگردد
سبو چون خالی از می گشت، بار دوش میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۰
آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۱
ز روی گرم، کار مهر تابان میکند ساقی
ازین میخانه کس با دامنتر بر نمیگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۲
دلیل راحت ملک عدم همین کافی است
که هر که رفت به آن راه، برنمیگردد
صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۶۲۳
مرا نتوان به نازو سرگرانی صید خود کردن
نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمیگردد