فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۳
مختصر دستی که ما را بود صرف باده شد
گر خدا روزی کند دست دگر بر سر زنم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۴
کشته بگذارید امشب اندر این میدان مرا
یک شبیخون دگر بر تیغ قاتل میزنم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۵
تازه سازم روشن نامه طرازی پس از این
نالهای چند به هر سطر سیهپوش کنم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۶
جان اگر از ناتوانی بر لب آید باک نیست
نالهام از ضعف اگر بر لب نیاید چون کنم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۷
جرم ما گر بادهآشامیست مستی جرم کیست
عکس لعل خویش را ما در شراب افگندهایم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۸
ما زهر قاتلیم فصیحی نه شهد ناب
مرد طپانچه خوردن بال مگس نهایم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۹
ز ما یوسف پرستیدن ادب نیست
بیا تا چاه کنعان را پرستیم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۰
ما بت نه ز اندیشه معبود شکستیم
آرایش بتخانه ما بود شکستیم
هر لخت جگر طاقت صد داغ دگر داشت
قفل در رسوایی خود زود شکستیم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۲
ما توأمیم با گل رعنا در این چمن
از خون پریم و رنگ به بیرون نمیدهیم
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۳
گر گل نصیحتت نپذیرد در این چمن
باری به نالهای مدد عندلیب کن
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۴
رنگ جسمانیست بر سیمای ابر نوبهار
ورنه خون بایست بر خاک شهیدان ریختن
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۵
بر دو عالم دامن همت توان افشاند لیک
همت آزاده را ننگست دامان داشتن
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۶
چون نعش من برند برون از سرای من
محنت برهنهپای دود از قفای من
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۷
شهید عشق تو را راه کعبه مقصود
کسی نشان ندهد جز سر بریده او
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۸
ای دل از آن دهن طمع خام میکنی
خود را برای هیچ چه بدنام میکنی
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۹
ای که درد دل خونینکفنی میشنوی
خبر از درد نداری سخنی میشنوی
غم رسوایی خود آن قدرم نیست که تو
طعن خلقی ز برای چو منی میشنوی
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۰
حدیث شوخ لعلت نازک افگارش کنم ترسم
مگر آهسته آن لب را تبسموار بگشایی
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۱
ز خود کنار همه عمر میتوان کردن
به این امید که شاید تو در میان آیی
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱
نفس از لب به سوی سینه برگردید و دانستم
که او را با خیال روی جانان الفتی باشد
ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲
مژده وصل تو در گوش و بنا بر عادت
دیده اسباب شب هجر مهیا میکرد