اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۷ - حیدر
تن که بیمار تو شد بر سرکه باشد یاورش
چهره زردست و چشم بسته از خون ترش
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۸ - حسام
کاش خجسته دل دهد جرعه لعل خویش وی
تا بشکافد از دلم آبلها بصاف می
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۲۹ - حسام
تیر مژگان تو بی زهرست زهر آلود نیست
گرچه گفتم روستایی وار دریاب ایعزیز
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۰ - حمزه
جهانی دل کباب از غم که آن گل ز آه مستانش
شرار اخگر دل میجهد بر طرف دامانش
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۱ - حسام
نقل سر شراب ندارد دل کباب
جز ذکر آن دهان که خوش آید بکام ما
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۳ - خرم
گرخم زلفش درآرد سر بدل همدم شود
بر هوا تاج سر اندازد دل و خرم شود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۴ - ذهبی
رود چون قطره های ژاله اشک از چشم نمدیده
یکایک باز میآید نمیگردد تهی دیده
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۵ - رفیع
گوشه برقع بر آن خورشید رخ داغ دلست
وز قبا داغی دگر دارد که وصلش حاصلست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۶ - زیرک
ترک خورشیدی که شاه ملک نیکویی بود
نامراد از ترک و تاجیکان بهندویی بود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۷ - سیفی
نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند
بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۸ - سهراب
مه شهره بحسن و چون تو خوش نه
خوبست ولی چو شهرتش نه
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۹ - شاه ملا
خاکروبان درت را هوس کعبه خطاست
گر دل بیسر و پاییم کند میل رواست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۰ - زین
بصید دل کمند ره شد آنکاه کل بهر گامی
خم زلفت گشا تا تیر بر هو سو نهد دامی
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۱ - سهراب
شب هجرست و ما آشفته ایم از زلف او ایدل
چو شب تا رست ودرهم راه تو دست از طلب بگسل
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۲ - سعد و سعید
اهلی چه خوش آنعید که او سوی تو بشتافت
بس عید بیابی کم از آن لیک توان یافت
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۳ - شاپور
نمک در آب حیوان زان لبت از خنده اندازد
گر آن شوی برانگیزد که این شوریده نگذارد
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۴ - شمس
گمان نیست بعد از کمند تو رستن
که خواهند مردم یکی جا نشستن
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۵ - شیخ امین
خورشید من برقع کشد تا روی چو مه بینمش
گرچه مکرر دیدهام خواهم دگر ره بینمش
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۷ - عفیف
ای دور گشته عافیتم از دهان تو
تا کی جدا بود دهنم از دهان تو