گنجور

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » کتاب آرایش‌نامه

 

اندیشه غلط کرده و دور افتادید

چون دامن جبه در تنور افتادید

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

بگازر اربودت پیرهن ضرورت دان

یکی دگرکه بود لازمت زخشک وزتر

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

مردی که هیچ جامه ندارد باتفاق

بهتر زجامه که در و هیچ مرد نیست

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

بسا سری که نیاید فرو بافسر مهر

نهاده بر سر تربت کلاه ودستارش

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

چه اندازی آن صوف سرسبز را

بجائی که هرگز نروید گیا

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

همچو چادر سفیدرو باشید

نه سیه جامه همچو چشم آویز

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

چو خواهی قبائی که باشد پسند

زاوالای شعرم ستان بند بند

سخنی در لباس میگویم

جامه تان از گناه میشویم

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

عجب که آتش والای سرخ شعله نزد

که بستهای قماشات سوختن گیرد

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

زوده نرم ستان از جهه پیراهن

کانچه در زیر بود نرم به از استظهار

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

درویش ترا جا زبر اطلس چرخست

خوشباش اگر چند گهی زیر پلاسی

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

هر متاعی زمعدنی خیزد

قصب از یزد زوده زاسپاهان

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

بآسمان قددیبا اگر کشد بالا

اگر نه در بر اطلس رخیست والا نیست

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

چو تو بجامه ابیاریت بریزی آش

زجامه تو چه فرقست تا بمخفی خان

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » چند رساله » رسالهٔ صد وعظ

 

نوشته اند خطی کرد فوطه حمام

که هرکه جامه چرکن کند ببر زحلیست

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » دیباچه

 

شام را بر فرق بنهاده کلاهی از سمور

صبح را در برفکنده پوستینی از فنک

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » دیباچه

 

ای پایه جلال ترا چرخ صندلی

وی مسند کمال ترا عرش متکا

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » دیباچه

 

حسن این شاهد کمخا بتو رو ننماید

تا چو اطلس نکنی ساده دل از نقش عیوب

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » دیباچه

 

صفت جامه خوش آینده تر از ذکر طعام

قصه عقد سپیچست به از و صف مبار

نظام قاری
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۳۰ - اشارت به حوض کوثر

 

چون ز دوزخ کنند خلق گذر

شست و شویی کنند در کوثر

دود دوزخ ز خود فرو شویند

سوی جنت سرای خود پویند

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۸ - گشادن عنصری به یک دو بیتی گرهی را که از بریدن زلف ایاز بر دل محمود افتاده بود و آن دو بیت این است:

 

«گر عیب سر زلف بت از کاستن است

چه جای به غم نشستن و خاستن است

وقت طرب و نشاط و می خواستن است

کآرایش سرو هم ز پیراستن است »

جامی
 
 
۱
۲۸۸
۲۸۹
۲۹۰
۲۹۱
۲۹۲
۷۷۰