×
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۵
گفتم که چو دریاست گهرپرور میر
شک نیست که دریاست ولی خس پرور
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۶
بر رخ حور نظر غایتِ کوته نظری ست
ناظری را که تو باشی به قیامت منظور
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۱
بابای ترا دو نیمه کن وان گاهی
دو چشم ورا بکن بنه در شکمش
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۵
در حقّ کسی که صد بدی با ما کرد
گر دست دهد هزار نیکی بکنیم
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۶
به جستجوی تو شب را به روز می آرم
خیال بین که به شب آفتاب می جویم
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۷ - فلفل
گر تو میخواهی که بر دریا چو موری بگذری
نعل زن بر پای پیل و در میان نیل زن
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۸ - حسن
نام شاهیست که شد صورت و معنیش حسن
آخر صبح و کنار سمن و طرف چمن
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۹
گر نمیدانی تو نام خویشتن
چار دانگ... یر من در.... ون تو
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۰ - عمر
ای خواجه اگر تو نام خود می پرسی
آواز خر از دهان ماهی بشنو
جلال عضد » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۳۱
چاه چون واژونه گردد صورتی باشد غریب
قطره بر بالای چشمه، چشمه بر بالای چاه