گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

تا دل به سر زلف تو چون گوی نهادم

چون گوی قدم در تک و در پوی نهادم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

باشد نسیم وصل تو بر ما گذر کند

چشمت دمی به سوی دل ما نظر کند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

ای دل منشین که کارت افتاد

عشقی نه به اختیارت افتاد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

به زمزم و عرفات و حطیم و رکن و مقام

به عمره و حجر و مروه و صفا و منی

به سوره سوره تورات و سطر سطر زبور

به آیت آیت انجیل و حرف حرف نبی

به قرب موسی عمران، به سجده داوود

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

همی رفتی شتابان در بیابان

همی کردی یکی منزل دو منزل

بیابانی چنان سرد و چنان صعب

کزو خارج نباشد هیچ داخل

ز بادش خون همی بفسرد در تن

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

بیا که عاشق آن روی و موی جعد توئیم

ثناسرای و دعا گوی فال سعد توئیم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

توانگری و جوانی و عشق و بوی بهار

شراب و سبزه و آب روان و روی نگار

خوش است خاصه کسی را که بشنود به صبوح

ز چنگ، زخمه زیر و ز عود، ناله زار

شراب خواه و دگر باره عشرت از سر گیر

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

آراست بهار، کوی و دروازه خویش

افکند به باغ و راغ، آوازه خویش

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۰ - آمدن دستور سیم به حضرت شاه

 

به فرزند باقی ست کام پدر

به فرزند زنده ست نام پدر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۱ - داستان مرد لشکری و کودک و گربه و مار

 

گفت خوبان چو پرده برگیرند

عاشقان پیششان چنین میرند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۱ - داستان مرد لشکری و کودک و گربه و مار

 

اینست همیشه عادت چرخ کبود

چون بی غمی ای دید زوال آرد زود

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۱ - داستان مرد لشکری و کودک و گربه و مار

 

بی تو ای جان زندگانی می کنم

مایه نی بازارگانی می کنم

شرم باد از کار خویشم تا چرا

بی تو چندین زندگانی می کنم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

امروز جهان را چو شکر باید خورد

آید روزی که خود جگر باید خورد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

ابیض مظلم و کل بیاض

فی سوی العین و المفارق نور

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

امروز به کام خویش دستی بزنیم

زان پیش که دستها فرو بندد خاک

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

چون نیست مقام ما درین دهر مقیم

پس بی می و معشوق خطائیست عظیم

از محدث و از قدیم کی دارم بیم

چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

دریغ عهد و وفای من ای صنم که مرا

غلط فتاد همی در وفا و مهر تو ظن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

لقد طوفت فی الافاق حتی

رضیت من الغنیمه بالایاب

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

مسکین من مستمند از چندین کس

در دست تو بیباک کجا افتادم

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۱۳۹
۱۴۰
۱۴۱
۱۴۲
۱۴۳
۷۷۰