گنجور

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

به باغ رفتم تا خود چه حال پیش آید

که باد راحت پاش است و ابر لولو بار

به سبزه گفتم: جاوید زنده بادی، گفت

سه ماه بیش نمانم، بیاموزدم پار

به لاله گفتم: چون دل فگار گشتی؟ گفت

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

حورا مگر ز روضه رضوان گریختی؟

نورا مگر ز خیمه خاقان گریختی؟

یا زنده گشت باز سلیمان پادشاه؟

تو چون پری ز پیش سلیمان گریختی

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

همی رفتی شتابان در بیابان

همی کردی یکی منزل دو منزل

بیابانی چنان سرد و چنان صعب

کزو خارج نباشد هیچ داخل

ز بادش خون همی بفسرد در تن

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

توانگری و جوانی و عشق و بوی بهار

شراب و سبزه و آب روان و روی نگار

خوش است خاصه کسی را که بشنود به صبوح

ز چنگ، زخمه زیر و ز عود، ناله زار

شراب خواه و دگر باره عشرت از سر گیر

[...]

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

ای دل منشین که کارت افتاد

عشقی نه به اختیارت افتاد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

با تو چه کند رقیب تاریکت

بس نیست رقیب تو، ضیای تو؟

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

بیا که عاشق آن روی و موی جعد توئیم

ثناسرای و دعا گوی فال سعد توئیم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۹ - داستان شاهزاده با وزیر و غولان

 

آراست بهار، کوی و دروازه خویش

افکند به باغ و راغ، آوازه خویش

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۰ - آمدن دستور سیم به حضرت شاه

 

به فرزند باقی ست کام پدر

به فرزند زنده ست نام پدر

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۱ - داستان مرد لشکری و کودک و گربه و مار

 

اینست همیشه عادت چرخ کبود

چون بی غمی ای دید زوال آرد زود

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۱ - داستان مرد لشکری و کودک و گربه و مار

 

بی تو ای جان زندگانی می کنم

مایه نی بازارگانی می کنم

شرم باد از کار خویشم تا چرا

بی تو چندین زندگانی می کنم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۱ - داستان مرد لشکری و کودک و گربه و مار

 

گفت خوبان چو پرده برگیرند

عاشقان پیششان چنین میرند

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

امروز به کام خویش دستی بزنیم

زان پیش که دستها فرو بندد خاک

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

چون نیست مقام ما درین دهر مقیم

پس بی می و معشوق خطائیست عظیم

از محدث و از قدیم کی دارم بیم

چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

امروز جهان را چو شکر باید خورد

آید روزی که خود جگر باید خورد

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

لقد طوفت فی الافاق حتی

رضیت من الغنیمه بالایاب

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

ابیض مظلم و کل بیاض

فی سوی العین و المفارق نور

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

مسکین من مستمند از چندین کس

در دست تو بیباک کجا افتادم

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۲ - داستان زن بازرگان با شوهر خویش

 

دریغ عهد و وفای من ای صنم که مرا

غلط فتاد همی در وفا و مهر تو ظن

ظهیری سمرقندی
 

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۲۴ - داستان خرس و بوزنه و درخت انجیر

 

کنون که خور به ترازو رسید و آمد تیر

شدند راست شب و روز چون ترازو و تیر

ظهیری سمرقندی
 
 
۱
۱۳۹
۱۴۰
۱۴۱
۱۴۲
۱۴۳
۷۷۰