ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۹ - داستان زن و گوسفند و پیلان و حمدونگان
هرچه در آینه جوان بیند
پیر در خشت پخته آن بیند
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۹ - داستان زن و گوسفند و پیلان و حمدونگان
تا بعد از آن زمانه جافی برای او
اندر قدح چه افکند از تلخ و شور خویش
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۰ - آمدن دستور اول به حضرت شاه
سوف تری اذا انجلی الغبار
افرس تحتک ام حمار
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
من به عذاب اندرم، آری رواست
مجلس عالی به شراب اندرست
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
بنام ایزد، بنام ایزد نگه کن تا توان بودن
غلام آنچنان رویی که گل رنگ آرد از رنگش
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
قصه یوسف مصری همه در چاه کنید
ترک خندان لب من آمد، هین راه کنید
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
گر آب شوی از تو نشویم رخ و دست
ور خاک شوی، آب کنم جای نشست
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
دیو از فعل زن رمیده شود
چون بر آمیزد او یکی تلبیس
در فریب و فسون و مکر و حیل
بندگیها نمایدش ابلیس
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
ای خفته نگویی که مرا بیداریست
وی شاد نگویی که مرا غمخواریست
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
چون سرد شد از باد سحر زیور او
بیدار شدم ز خواب در بستر او
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
ما را تو به هر صفت که داری
دل کم نکند ز دوستداری
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
پنهان دارم راز تو ای دوست از آنک
تنگست جهان درو نگنجد غم تو
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
زن چو میغ است و مرد چون ماهست
ماه را تیرگی ز میغ بود
بدترین مرد اندرین عالم
به بهین زنان دریغ بود
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
ای رفته ز من ترا چه افسون آرد؟
کاین فرقت تو ز چشم من خون آرد
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
باران دو صد ساله فروننشاند
این گرد بلا را که تو انگیخته ای
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۱ - داستان کدخدای با زن و طوطی
فیالیت ما بینی و بین احبتی
من البعد ما بینی و بین المصائب
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۲ - داستان مرد لشکری با معشوقه و شاگرد
شب هست و شراب هست و چاکر تنهاست
برخیز و بیا که این چنین شب، شب ماست
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۲ - داستان مرد لشکری با معشوقه و شاگرد
آب جمال، جمله به جوی تو می رود
خورشید در جنیبت روی تو می رود
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۲ - داستان مرد لشکری با معشوقه و شاگرد
بیا ای راحت جانم که تا جان بر تو افشانم
زمانی با تو بنشینم ز دل این جوش بنشانم
ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۲ - داستان مرد لشکری با معشوقه و شاگرد
زلف ترا کار بدانجا رسید
کز خم او غم به ثریا رسید
در بر تو صبر به تعجیل تاخت
بر در تو عقل به سودا رسید