شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » ناله
چشمان تو با فتنه به جنگ آمده است
ابروی تو غارت فرنگ آمده است
هرگز به دل تو ناله تأثیر نکرد
اینجاست که تیر ما به سنگ آمده است
شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » خون سیاوش
ابروی تو رفته رفته تا گوش آمد
گیسوی تو حلقه حلقه تا دوش آمد
از لعل لبت خون سیاوش چکید
زان خون سیاوش دلم جوش آمد
شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » دود سیه
در آب پر غراب افتاده مگیر
یا تودهٔ مشک ناب افتاده مگیر
پیچیده به روی آب دود سیهی
آتش به میان آب افتاده مگیر
شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » گهر
هر روز گرفت خانهٔ کعبه شرف
از مولد شیر حق، شهنشاه نجف
جز ذات محمّدی نیامد به وجود
یکتا گهری چو ذات حیدر ز صدف
شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » ماکو
خیّاط پسری بود به دستش ماکو
گفتم که دلی که بردهای از ما کو
گفتا که دل تو در کف من خون شد
از او اثری اگر بخواهی ماکو
شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » عاقبت به خیر
ترسا پسرا مسیح سیرم کردی
من شیخ بدم راهب دیرم کردی
از کعبه کشیدی سوی بتخانه مرا
صد شکر که عاقبت به خیرم کردی
شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » سپیده دم
برداشت سپیده دم حجاب از طرفی
بگرفت نگار من نقاب از طرفی
گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان
ماه از طرفی و آفتاب از طرفی
شاطر عباس صبوحی » دوبیتیها » چشم تر
ای دلبر عیسینفس ترسایی
خواهم به برم شبی تو بیترس آیی
گه پاک کنی به آستین چشم ترم
گه بر لب خشک من لب تر سایی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶ - منچوری می گوید
در بند اسیری ندهم هرگز تن
ور تفته شوم بکوره همچون آهن
آزادی خویش ار همی جویم من
یا تاج و نگین یا گور و کفن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷ - چین
ای دختر خوبرو بدین طبع بلند
از بام سپهر بر جهانی تو سمند
کن جهد و بدر سلسله و بگسل بند
نه تن بقضا سپار و نه سر بکمند
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - چینیان
ای حضرت بودا و خداوند جهان
پا مال غم است مسقطالراس شهان
اژدرهائی کشیده او را بدهان
منچوری را ز کام اژدر برهان
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۴
شب پاسی را هر آنکه آماده کند
باید که به جام نیلگون باده کند
تاریخ زه مادر فیروز اینست
گربه به فراش موش سه زاده کند
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - اداره اوقاف پیشین
ای دوست بیا مسند اوقات ببین
بیداد و طمع ز قاف تا قاف ببین
این نایب صدر و فخرالاشراف ببین
در قاف قضا دو تن دو سر قاف ببین
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۷
ای نصر خدا مرا به مقصود رسان
مگذار شوم رهین خویشان و کسان
تو قلب و زبان مستشاری امروز
والمرء باصغریه قلب و لسان
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۸ - نکوهش احزاب سیاسی
احزاب فتاده اند در خط جنون
هر لحظه به رنگی شده چون بوقلمون
با اینکه ندانند برون را ز درون
کل حزب بما لدیهم فرحون
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲۶ - ماده تاریخ دیگر هم
عبدالله راد امیر روشن دل ورای
چون عزم سفر کرد بجاوید سرای
زد کلک امیری پی تاریخ رقم
«ابنای ادب یتیم گشتند ایوای »
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۱ - حمایل
ای آنکه ترا چو مه شمایل باشد
جانم به شمایل تو مایل باشد
اندر عوض دست من این رشته زر
بگذار بگردنت حمایل باشد
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۲
ای آنکه خوش است در فراقت مردن
در هجر تو چاره نیست جز غم خوردن
آن رشته حمایل تو را افکندم
چون رشته مهربانیت در گردن
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۳ - انگشتر
ای وصل تو از ملک سلیمان خوشتر
دادم ز برای تو یکی انگشتر
از حلقه او حال دل من بشناس
وز گوهر او لعل لب خود بنگر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴
انگشتر التفاتی ایدوست رسید
ایزد نکند از تو مرا قطع امید
انگشت رضا به چشم و جانم بنهاد
در حلقه بندگی شدم چون خورشید