گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱

 

نواب کز و نیم مه و سال جدا

این عیدم از آن قبلهٔ آمال جدا

امروز که طوف کعبه فرض است و ضرور

من مانده‌ام از کعبهٔ اقبال جدا

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲

 

ای کرده قدوم تو سرافراز مرا

وز یک جهتان ساختهٔ ممتاز مرا

از خاک مذلتم چو برداشته‌ای

یک باره نگهدار و مینداز مرا

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳

 

ای نورده آیینهٔ احساس مرا

لطف تو کلید قفل وسواس مرا

نام تو خدا کرده چو فرهاد تو نیز

بردار ز پیش کوه افلاس مرا

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴

 

گفتند ز حادثات این دیر خراب

بر بستر درد رفته پای تو به خواب

دست الم تو را خدا برتابد

تا پای سلامتت درآید به رکاب

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵

 

بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب

وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب

دادیم هزار بوسه بر یک سده

کردیم هزار سجده در یک محراب

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶

 

آن شوخ که تکیه‌گاه او چشم ترست

بازوی شهان چو بالشش زیر سرت

از بس که اساس بستر او عالیست

چادر شب بسترش سپهر گرست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷

 

روزی که دلم خیال ابروی تو بست

وز ناز به من نمودی آن نرگس مست

تیری ز کمان خانه ابروی تو جست

در سینهٔ من تا پر و سوفار نشست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸

 

ای قصر بلند آسمان پیش تو پست

خلقت همهٔ زیردست از روز الست

بر تافته روزگار دستم به جفا

دریاب و گرنه میرود کار ز دست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹

 

آصف که مهین سواد اقلیم بقاست

وز آصفیش سلطنت ایمن ز فناست

تا عارضه در خانهٔ دو روزش ننشاند

معلوم نشد که سلطنت از که به پاست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰

 

طراح که طرح این بنا ریخته است

انواع صنایع بهم آمیخته است

دهقانی باغ سحر پنداری از اوست

کز آب نهال‌ها برانگیخته است

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱

 

این آب که خضر ازو بقا خواسته است

وز غیرتش آب زندگی کاسته است

از قوت فواره نگشتست بلند

کز جای ز تعظیم تو برخاسته است

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲

 

خانی که سپهرش به سجود آمده است

مه بر درش از چرخ کبود آمده است

در سایهٔ آفتاب عیسی نسبی است

کز چرخ چهارمین فرود آمده است

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳

 

آن طره چو دارم من بدنام ز دست

سررشتهٔ دین رفت به ناکام ز دست

تاتاری از آن سلسله در دستم بود

یک باره به داده بودم اسلام ز دست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴

 

این عید حضور خان چو ملک افروزست

عید که و مه مبارک و فیروزست

کاشان به خود ار بنازد امروز بجاست

چون عید بزرگ کاشیان امروزست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵

 

سلاخ که آدمی کشی شیوهٔ اوست

چون ریزش خون دوست می‌دارد دوست

گر سر ببرد مرا نه پیچم گردن

ور پوست کند مرا نگنجم در پوست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶

 

اسلام که صید اهل ایمان فن اوست

دام دل و دین طرز نگه کردن اوست

خون دل عاشقان که صید حرمند

در گردن آهوان صید افکن اوست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

این حوض که دل هلاک نظارهٔ اوست

صد آیهٔ فیض بیش دربارهٔ اوست

در دعوی اعجاز زبانیست بلیغ

آبی که زبانه کش ز فوارهٔ اوست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸

 

گردون که به امر کن فکان چاکرتست

فرمانده از آنست که فرمانبر توست

در سایه محال نیست خورشید که تو

خورشیدی و سایهٔ خدا بر سر توست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹

 

آن فتنه که در سربلند افسرتوست

ریزنده خونها ز سر خنجر توست

در سرداری که عالمی را بکشی

قربان سرت شوم چها در سر توست

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰

 

سلطان جهان که ماه تا ماهی ازوست

وین زینت و زیب چرخ خرگاهی ازوست

در روضهٔ سلطنت چو نخلست قدش

کارایش تشریف شهنشاهی ازوست

محتشم کاشانی
 
 
۱
۲
۳
۵