گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۱

 

زد کلوخی بر هباک آن فزاک

شد هباک او به کردار مغاک

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۲

 

از دهان تو همی آید غشاک

پیر گشتی ریخت مویت از هباک

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۳

 

خشم آمدش و همان گه گفت: ویک

خواست کورا برکند از دیده کیک

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۴

 

ماده گفتا: هیچ شرمت نیست، ویک

بس سبکباری، نه بد دانی، نه نیک

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۵

 

دم سگ بینی ابا بتفوز سگ

خشک گشت، کش نجنبد هیچ رگ

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۶

 

چون فراز آید بدو آغاز مرگ

دیدنش بیگار گرداند مجرگ

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۷

 

ایستاده دیدم آن جا دزد و غول

روی زشت و چشم‌ها همچون دو غول

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۸

 

چون که زن را دید فغ، کرد اشتلم

همچو آهن گشت و نداد ایچ خم

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶۹

 

تا به خانه برد زن را با دلام

شادمانه زن نشست و شادکام

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۰

 

نزد آن شاه زمین کردش پیام

دارویی فرمود زامهران به نام

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۱

 

بس که برگفته پشیمان بوده‌ام

بس که بر ناگفته شادان بوده‌ام

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۲

 

کرد باید مر مرا و او را رون

شیر تا تیمار دارد خویشتن

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۳

 

پس شتابان آمد اینک پیرزن

روی یکسو، کاغه کرده خویشتن

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۴

 

زش ازو پاسخ دهم اندر نهان

زش به بیداری میان مردمان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۵

 

چون بگردد پای او از پایدان

خود شکوخیده بماند هم چنان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۶

 

مار و غنده کربشه با کژدمان

خورد ایشان گوشت روی مردمان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۷

 

تاک رز بینی شده دینارگون

پرنیان سبز او زنگارگون

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۸

 

از همالان وز برادر من فزون

زان که من امیدوارم نیز یون

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۹

 

گر درم داری، گزند آرد بدین

بفگن او را گرم و درویشی گزین

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۸۰

 

مرد را نهمار خشم آمد ازین

غاو شنگی به کف آوردش، گزین

رودکی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۶۶۷