گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۸

 

با هم رفقا که یار و جفتند همه

بنشسته و گفتند و شنفتند همه

شد راستی از خواندن آرا معلوم

کز حیله به هم دروغ گفتند همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴۹

 

یکدسته که کاندید جدیدند همه

سال و مه و هفته ها دویدند همه

اکنون که ز رأی خوانده گردیده دو ثلث

ناچار سه ربع نا امیدند همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

آن دسته که در نزد تو پیشند همه

با حرف رفیق نوش و نیشند همه

آید چو میان پای عمل می دانند

یکسر پی جلب نفع خویشند همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۱

 

دنیا که سعادتش بود مال همه

از چیست که نیست شامل حال همه

شهری که شرافتش برای جمعی است

ای وای و دو صد وای بر احوال همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

در اول وهله پا فشردیم همه

گوی سبق از زمانه بردیم همه

از تفرقه بگسیخته شد چون صف ما

از مرتجعین شکست خوردیم همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

با آنکه ز فقر پاکبازیم همه

پیش دگران دست درازیم همه

اشراف طمعکار اگر بگذارند

با کثرت فقر بی نیازیم همه

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

افسوس که از رأی خراب من و تو

یک مرتبه شد پاک حساب من و تو

آراء لواسان چو به خوبی خوانند

حاکی است ز سوء انتخاب من و تو

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

اشراف عزیز نکته سنج من و تو

چون مار نشسته روی گنج من و تو

تا بیحس و جاهلیم یک سر تو و من

پامال کنند دست رنج من و تو

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

از باده کبر مست و مخمور مشو

وز راه سلامت و خرد دور مشو

روزی دو جهان اگر به کام تو شود

از شادی این دو روزه مغرور مشو

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۷

 

ای دوست برای دست و پا مشت تو کو

دشمن به تو گر روی کند پشت تو کو

تا عقده گشای دل مردم گردی

چون شانه مشاطه سرانگشت تو کو

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

ای توده گرفتار جهالت شده‌ای

گم‌گشته وادی ضلالت شده‌ای

هرکس که کنی وکیل گر جنس تو نیست

بیچون و چرا بدان که آلت شده‌ای

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵۹

 

ای بوم در این بوم مؤسس شده‌ای

ای زاغ به باغ نُقل مجلس شده‌ای

در مدرسه درس می‌دهی رنگارنگ

ای بوقلمون مگر مدرس شده‌ای

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۰ - صندوق آرا

 

ای جعبه به خوب و زشت حاکم شده‌ای

محفوظ‌کن سقیم و سالم شده‌ای

با آنکه تویی پاک‌دل و پاک‌نهاد

آرامگه خائن و خادم شده‌ای

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۱

 

ای مرغ اسیر از چه کم‌حوصله‌ای

از بستن بال خویش پر در گله‌ای

پرواز کنی به کام خود روز دگر

پاداش چنین شبی که در سلسله‌ای

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۲

 

با زور و وبال تا وزارت کردی

بس مال که از مالیه غارت کردی

صد خانه خراب کردی ای خانه خراب

تا کاخ بلند خود عمارت کردی

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۳

 

ای جعبه پریر دلربائی کردی

دیروز خیال بیوفائی کردی

دوشینه چو یکبار شدی یار رقیب

امروز ز عاشقان جدائی کردی

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۴

 

ای روز سیاه من سیه تر گردی

وی دیده به خون دل شناور گردی

ای چرخ ز گردش تو من پست شدم

گر گردشت این چنین بود برگردی

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۵

 

دی عامل اختلاس اموال شدی

دوشینه خداوند زر و مال شدی

امروز چو بازار تو گردید کساد

چون تاجر ورشکسته دلال شدی

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

دیدی بخلاف عزم و تصمیم شدی

از حمله ارتجاع در بیم شدی

با اینهمه اظهار شهامت آخر

در پیش قوای خصم تسلیم شدی

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۷

 

آنانکه کنند با دو صد طنازی

دایم به مقدرات ایران بازی

ای کاش کنند وقت خود را مصرف

یک لحظه به فابریک آدم سازی

فرخی یزدی
 
 
۱
۶۴۴۱
۶۴۴۲
۶۴۴۳
۶۴۴۴
۶۴۴۵
۶۵۳۲