گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

عمری به دهان راستگو مشت زدیم

وز راه کژی به شیر انگشت زدیم

رفت آبروی کشور جمشید به باد

بس آتش کین به خاک زرتشت زدیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

آن روز که چون سرو سر از خاک زدیم

با دست تهی پای بر افلاک زدیم

دیدیم چو دلتنگی مرغان چمن

چون غنچه گل جامه جان چاک زدیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

آن روز که چون سبزه سر از خاک زدیم

چون لاله ز داغ آه غمناک زدیم

گشتیم چو غنچه بسکه از غم دلتنگ

چون گل به چمن جامه جان چاک زدیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

یک عمر به بند آز پا بسته شدیم

بر اهل هوس قائد و سردسته شدیم

اینک پی مرگ ناگهانیم دوان

از بسکه ز دست زندگی خسته شدیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

بس جان ز فشار غم به دوران کندیم

پیراهن صبر از تن عریان کندیم

القصه در این جهان بمردن مردن

یک عمر به نام زندگی جان کندیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۰

 

آن روز که پابند جنون گردیدیم

از دائره عقل برون گردیدیم

صید از دهن شیر گرفتیم اما

در پنجه عشق تو زبون گردیدیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۱

 

ما زاده کیقباد و کیکاووسیم

جان باختگان وطن سیروسیم

در تحت لوای شیر و خورشید ای لرد

آزاد ز بند انگلیس و روسیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

از بسکه به پیش این و آن مبتذلیم

چون شمع ز آتش درون مشتعلیم

آنها همه بی قرار حرف املند

ما جمله در انتظار کار و عملیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

روزی که ز دل بانگ خبردار زنیم

صد طعنه به سالار و به سردار زنیم

هر کس که بود ناقض قانون، او را

«منصور» بود گر همه بردار زنیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

برخیز که تا باده گلرنگ زنیم

بنشین که بشور چنگ بر چنگ زنیم

چون دلشکنی کار ریاکاران است

بر شیشه سالوس و ریا سنگ زنیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۵

 

گر طالع خفته را سحرخیز کنیم

از آب رزان آتش دل تیز کنیم

یک چله نشسته گوشه میکده ای

وز هر چه بغیر باده پرهیز کنیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

باید ز کژی براستی میل کنیم

اصلاح کژی ز صدر تا ذیل کنیم

بدبختی اگر بود قویتر از سیل

با زور عموم دفع آن سیل کنیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۷

 

ما تکیه به قائدین ناشی نکنیم

وز مسلک خویشتن تحاشی نکنیم

چون بت شکنی مرام دیرینه ماست

این است که تازه بت تراشی نکنیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۸

 

ما یکسر مو به کس دوروئی نکنیم

با راست روان دروغگوئی نکنیم

چون پیش کنیم خورده گیری اما

با لحن درشت عیبجوئی نکنیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

در آتیه گر فکر نماینده کنیم

ایجاد و بنا دولت پاینده کنیم

بگذشته گذشت و حال نبود فرصت

خوب است که اندیشه آینده کنیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

روزی است که اقدام غیورانه کنیم

از پیر و جوان جنبش مردانه کنیم

و آن کاخ که آشیانه فتنه بود

با آلت انتقام ویرانه کنیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

ما قاعده متانت از کف ندهیم

ما گوش به گفتار مزخرف ندهیم

با پند صحیح رفقا گاه مثال

ما پاسخ هر ناقص و اجوف ندهیم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۲

 

امروز به هر طریق ما راه رویم

آهسته و بی سروصدا راه رویم

تا باز به پای خود نیفتیم به چاه

از روی خرد دست و عصا راه رویم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

با علم و عمل اگر مهیا نشویم

همدوش به مردمان دنیا نشویم

نادانی و بندگیست توأم به خدای

ما بنده شویم اگر که دانا نشویم

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

ما طعنه زن مقام مردی نشویم

چون باد اسیر هرزه گردی نشویم

اما نبود گناه در پیش عموم

گر معتقد قدرت فردی نشویم

فرخی یزدی
 
 
۱
۶۴۳۹
۶۴۴۰
۶۴۴۱
۶۴۴۲
۶۴۴۳
۶۵۳۲