فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۵
اسرار سراچه کهن تازه نبود
غوغای حیات غیر آوازه نبود
این جامه زندگی که خیاط ازل
از بهر من و تو دوخت، اندازه نبود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۶
هر شر اگر از امور خیریه نبود
خون فقرا وجوه بریه نبود
حال علمای خوب کی بود چنین
گر عالم بد طالب شهریه نبود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۷
بر دوره فترت اعتباری نبود
با مجلس پنجم افتخاری نبود
در فاصله این دو، به صد مأیوسی
یک ذره مرا امیدواری نبود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۸
دیروز توانگری زر اندوخته بود
دوشینه بدهر آتش افروخته بود
امروز به چشم عبرتش چون دیدم
چون شمع زسر تا به قدم سوخته بود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۹
دیشب که به پای دل مرا سلسله بود
از دست سر زلف تو ما را گله بود
چون موی تو عاقبت پریشانم کرد
موئی که میان من و دل فاصله بود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۰
روزی که دل غمزده را شادی بود
دل شادیم از پرتو آزادی بود
زان پیش که برزگر شود خانه خراب
از گنج در این خرابه آبادی بود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۱
در کشور دیگران که بیداری بود
از علم چو سیل معرفت جاری بود
تعلیم عمومی و نظام اجباری
این هر دو اصول مملکت داری بود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۲
هر جا سخن از سیم و زر ناب رود
کی لرد طلا پرست در خواب رود
ایکاش که این جزیره آتش خیز
خاکش ز نزول باد در آب رود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۳
گر رشته سعی و کار پیوند شود
افکار عموم شاد و خرسند شود
با بودجه کافی و جدیت ما
باید بلدیه آبرومند شود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۴
گر درد و غم قدیم تجدید شود
یا دوره ارتجاع تمدید شود
بهتر که ز آراء لواسان خراب
آزادی ما یکسره تهدید شود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۵
دولت چو بفکر خویش تشکیل شود
ناچار نفوذ غیر تقلیل شود
با فکر خودی اگر نگردد تشکیل
بر آن نظر خارجه تحمیل شود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۶ - در مورد کابینهٔ مستوفیالممالک
گویند که کابینه چو تشکیل شود
بیداد به عدل و داد تبدیل شود
ما نیز همه به سهم خود منتظریم
کاین وضع جگرخراش تعدیل شود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۷
تا چون من و شانه باد شیدا نشود
در زلف تو عقده دلم وا نشود
کی سعی و عمل پیشه که بی زحمت و رنج
از بهر کسی گنج مهیا نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۸
گر عامل جور حاکم ما نشود
در عدلیه ظلم حکمفرما نشود
حکمی که بود بر له یکمشت ضعیف
تا دست قوی قویست اجرا نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۹
هرگز به هما، بوم برابر نشود
با بلبل باغ، زاغ همسر نشود
از حمله یک طایفه بی ایمان
این مؤمن سالخورده کافر نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۰
تا جرأت و پشتکار توأم نشود
شیرازه کارها منظم نشود
گیرم نشد این بنای ویران آباد
بی شبهه از این خرابتر هم نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۱
فکری که سقیم گشت سالم نشود
محکوم بحکم غیر حاکم نشود
گر داد کنی وگر نمائی فریاد
آن خائن خود پرست خادم نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۲
ثروت سبب وحی سماوی نشود
با فقر و غنا قطع دعاوی نشود
هرگز نشود بین بشر ختم نزاع
تا قیمت اوقات مساوی نشود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۳ - مخالفت با احمدشاه و ولیعهد او
پولی که ز خون خلق آماده شود
صرف بت ساده و بط و باده شود
افسوس که دسترنج یک مشت فقیر
چون جمع شود حقوق شهزاده شود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۲۴
آن اهل خطا که با خطاکار نمود
با کار خطا شبهه در افکار نمود
بر رغم مدافعین بیگانه پرست
آخر به خطای خویش اقرار نمود