گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

آنانکه خطای خویش تکمیل کنند

خواهند به ما فشار تحمیل کنند

ای وای به مجلسی که در آن وکلا

از روی غرض «فرونت » تشکیل کنند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

خوش باش که ارباب یقین شک نکنند

از لوح ضمیر نام حق حک نکنند

اثبات گناهان خطاکاران را

در محکمه بی منطق و مدرک نکنند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

ما را متمولین گدا می خواهند

بیچاره و بی برگ و نوا می خواهند

با بودن این مجلس اشرافی باز

یکدسته ستمکار «سنا» می خواهند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

آن را که نفوذ و اقتدارات بود

در دست تمام اختیارات بود

از چیست ندانست که بدبختی ما

یکسر ز خرابی ادارات بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

در راستی آنکه بی کم و کاست بود

سرسبز و سرافراز بهر جاست بود

دانی ز چه سرو، سرافراز است به باغ

از آنکه بلند همت و راست بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

طوفان که طرفدار صفا خواهد بود

معدوم کن جور و جفا خواهد بود

گر جنگ کند برای حیثیت خویش

نسبت بعقیده باوفا خواهد بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

گر دور زمانه این چنین خواهد بود

نااهل به اهل جانشین خواهد بود

بحران اگر امتداد یابد چندی

حال تو و من بدتر ازین خواهد بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

جان چند گهی گوشه نشین خواهد بود

دل مشعل آه آتشین خواهد بود

گر طول کشد دوره فترت چندی

حال تو و من بدتر از این خواهد بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

آن را که درستی عمل، کیش بود

زان کرده خوب، دشمن خویش بود

هر کس که خطاکاری او بیش بود

پیش همه کس در همه جا پیش بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

ای کاش من و تو را کمی مدرک بود

خودخواهی هر دو پر نبود اندک بود

جای همه نام‌های حزبی ای کاش

این مردم خودپرست را مسلک بود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۵ - در مدح مستوفی‌الممالک

 

رسم و ره مستوفی اگر خوب نبود

نزد همه کس این همه محبوب نبود

هنگام زمامداری او باید

از داخله و خارجه مرعوب نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

آن روز که در ارض و سما هیچ نبود

جز طاعت حق مرام ما هیچ نبود

ما راهرو طریق عرفان بودیم

آن روز که نام رهنما هیچ نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

ایکاش بشهر شحنه را زور نبود

ملت ز فشار ظلم مقهور نبود

یک شمه ز قانون شکنی می گفتم

گر نامه ما اسیر سانسور نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۸

 

گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود

گر شحنه شهر مست و مدهوش نبود

یک شمه ز بی مهری او می گفتم

گر مهر مرا بر لب خاموش نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۹ - سقوط کابینهٔ قوام‌السلطنه

 

از دستِ تو گر دل ز غمت چاک نبود

از طعنهٔ این و آن مرا باک نبود

رازِ دلِ دوستان نمی‌کردم فاش

گر نقشهٔ دشمنان خطرناک نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

ایکاش که جز رنگ صفا رنگ نبود

مسکین ز غنی این همه دلتنگ نبود

در بین بشر صلح و صفا داشت دوام

سرمایه اگر مسبب جنگ نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

هر خانه که شادیش بجز غم نبود

ویرانی آن خرابه پر کم نبود

نقش در و دیوار ندارد حاصل

از بهر عمارتی که محکم نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

هر چند افق زمانه روشن نبود

تکلیف جهانیان معین نبود

در قرن طلائی نکند آدم روی

در مملکتی که راه آهن نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۳ - مخالفت اقلیت مجلس چهارم با دولت مستوفی

 

گر هادی ما ز جهل گمراه نبود

گمراهی او در همه افواه نبود

کابینه نمی‌شد متزلزل هرگز

گر «لیدر» خودپسند خودخواه نبود

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

آزادی اگر تیول یکدسته نبود

ملت ز دو سر چو مرغ پابسته نبود

از ماهی برجسته نمی رفت سخن

در مجلس اگر ناطق برجسته نبود

فرخی یزدی
 
 
۱
۶۴۳۳
۶۴۳۴
۶۴۳۵
۶۴۳۶
۶۴۳۷
۶۵۳۲