گنجور

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

بس هم‌نفسان نرد غلط باخته‌اند

یک جامعه را به شبهه انداخته‌اند

با آن همه امتحان هنوز این مردم

ما را به ثبات عزم نشناخته‌اند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

آنان که لوای فقر افراخته‌اند

یکباره سوی ملک فنا تاخته‌اند

بیچاره و چاره‌ساز خلقند تمام

آنان که به دل‌سوختگی ساخته‌اند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۷ - در مورد وکلای مجلس

 

آنان که سوار اسب گلگون شده‌اند

از مکمن ارتجاع بیرون شده‌اند

با آنکه گرو برده به قانون‌شکنی

امروز نماینده قانون شده‌اند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

ابناء بشر جمله ز یک عائله‌اند

وز حرص دول مدام در غائله‌اند

از آز دول الحذر ای اهل جهان

کآن‌ها همه رهزنان این قافله‌اند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹ - در مورد وثوق‌الدوله

 

آنان که پریر قلب ما را خستند

دیروز قرار با اجانب بستند

دوشینه یگانه عضو دولت بودند

امروز نماینده ملت هستند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

آن سلسله ای که از امیران هستند

معمار در این سرای ویران هستند

از چیست که با ثروت هنگفت مدام

اندر صدد غارت ایران هستند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۱

 

تجار ز فقر ناشکیبا گشتند

بی چیز و گدا ز پیر و برنا گشتند

دیگر چه ثمر ز دستگیری وقتی

کز فقر عمومی همه بی پا گشتند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

آنانکه به عدل و داد مفتون گشتند

تسلیم مقررات قانون گشتند

و‌آن‌ها که به فرعونی خود بالیدند

ناگاه غریق لجهٔ خون گشتند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۳ - راجع به کمپانی نفت و اختلاف آن با دولت

 

افسوس که دست‌رنج ما را بردند

با بطر، چهار و پنج ما را بردند

ما و تو برنجیم و حریفان زرنگ

بی‌زحمت و رنج، گنج ما را بردند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

چون عیش و غم زمانه قسمت کردند

ما را غم بیکرانه قسمت کردند

شیخ و شه و شحنه عیش و نوش همه را

بردند و برادرانه قسمت کردند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

در کعبه خطاکار خطابم کردند

از بتکده رندانه جوابم کردند

آباد شود کوی خرابات مغان

کانجا به یکی جرعه خرابم کردند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

شادم که پری رخان غمینم کردند

یغمای دل و غارت دینم کردند

چون خال سیاه گوشه ابروی خویش

ناکرده نگه گوشه نشینم کردند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۷ - اعتصاب غذای زندانیان زندان قصر

 

صد مرد چو شیر، عهد و پیمان کردند

اعلان گرسنگی به زندان کردند

شیران گرسنه از پی حفظ شرف

با شور و شعف ترک سر و جان کردند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

افسوس که دشمنان دلم خون کردند

یاران کهن محنتم افزون کردند

ما را رفقا به جرم دیوانه گری

از دایره عاقلانه بیرون کردند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

آنانکه ز خون دو دست رنگین کردند

آزادی حق خویش تأمین کردند

دارند در انظار ملل حق حیات

آن قوم که انقلاب خونین کردند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

هر رأی که با دادن سیم آوردند

آه دل مسکین و یتیم آوردند

صندوق لواسان چو بسی بود علیل

نظار برای او حکیم آوردند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

آنانکه پریر با عدو یار شدند

دیروز به اغیار مددکار شدند

آماده چو کردند سیه روزی ما

امروز به روز ما گرفتار شدند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

چون مرتجعین آلت نیرنگ شدند

آزادی و ارتجاع در جنگ شدند

القصه بنام حفظ اسلام ز کفر

یک دسته ز روی سادگی رنگ شدند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

ابناء جهان که زاده بوالبشرند

آن توده اصل زارع و کارگرند

صنف دگری معاونند آنها را

باقی همه جمع فرعی و مفت خورند

فرخی یزدی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

آنانکه به پا بنای هستی دارند

بر مال وطن درازدستی دارند

چون منفعت از برایشان بیشتر است

بیش از دگران وطن‌پرستی دارند

فرخی یزدی
 
 
۱
۶۴۳۱
۶۴۳۲
۶۴۳۳
۶۴۳۴
۶۴۳۵
۶۵۳۲