گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶۳

 

عشق است صبوح و من بدو بیدارم

عشق است بهار و من بدو گلزارم

سوگند به عشقی که عدوی کار است

کانروز که بیکار نیم بیکارم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶۴

 

عشق است قدح وز قدحش خوشحالم

او راست عروسی و منش طبالم

سوگند بدان عشق که بطال گر است

کانروز که طبال نیم بطالم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶۵

 

عشق تو گرفته آستین می‌کشدم

واندر پی یار راستین می‌کشدم

وانگه گوئی دراز تا چند کشی

با عشق بگو که همچنین می‌کشدم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶۶

 

عمری رخ یکدگر بدیدیم به چشم

امروز که درهم نگریدیم به چشم

وانگه گوئی دراز تا چند کشی

با عشق بگو که همچنین میکشدم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶۷

 

فانی شدم و برید اجزای تنم

می‌چرخ که بر چرخ بد اول وطنم

مستند و خوشند و می‌پرستند همه

در عیب از این وحشت و زندان که منم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶۸

 

فرمود که دست و پا بکاری بزنیم

تا می نرود دو دست بازی بزنیم

چون در تو زدیم دست از این شادی را

پس چون نزنین دست آری بزنیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۶۹

 

قد صبحنا اللله به عیش و مدام

قد عیدنا العید و مام صیام

املا قدحا وهات یا خیر غلام

کی یسکرنا ثم علی‌الدهر سلام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۰

 

قاشانیم و لاابالی حالیم

فتنه شدگان ازال آزالیم

جانداده به عشق رطل مالامالیم

صافی بخوریم و درد بر سر مالیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۱

 

قومیکه چو آفتاب دارند قدوم

در صدق چو آهنند و در لطف چو موم

چون پنجهٔ شیرانهٔ خود بگشایند

نی پرده رها کنند و نی نقش و رسوم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۲

 

گاه از غم دلبران بر آتش باشم

گاه از پی دوستان مشوش باشم

آخر بچه خرمی زنم راه نشاط

آخر به کدام دلخوشی خوش باشم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۳

 

گاهی ز هوس دست زنان میباشم

گاه از دوری دست گزان میباشم

در آب کنم دست که مه را گیرم

مه گوید من بر آسمان میباشم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۴

 

گر باده نهان کنیم بو را چه کنیم

وین حال خمار و رنگ و رو را چه کنیم

ور با لب خشک عشق را خشک آریم

این چشمهٔ چشم همچو جو را چه کنیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۵

 

گر چرخ پر از ناله کنم معذورم

ور دشت پر از ژاله کنم معذورم

تو جان منی و میدوم در پی تو

جان را چو به دنباله کنم معذورم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۶

 

گر چرخ زنم گرد تو خورشید زنم

ور طبل زنم نوبت جاوید زنم

چون حارس چوبک زن بام تو شوم

چوبک همه بر تارک ناهید زنم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۷

 

گر جنگ کند به جای چنگش گیرم

ور خوار کنم بنام و ننگش گیرم

دانی بر من تنگ چرا می‌گیرد

تا چون ببرم آید تنگش گیرم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۸

 

گر خوب کنی روی مرا خوب توام

ور چنگ کنی چو چوب هم چوب توام

گر پاره کنی ز رنج ایوب توام

ای یوسف روزگار یعقوب توام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷۹

 

گردان به هوای یار چون گردونیم

ایزد داند در این هوا ما چونیم

ما خیره که عاقلان چرا هشیارند

وانان حیران که ما چرا مجنونیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸۰

 

گر دریائی ماهی دریای توام

ور صحرائی آهوی صحرای توام

در من می‌دم بندهٔ دمهای توام

سرنای تو سرنای تو سرنای توام

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸۱

 

گر دل دهم و از سر جان برخیزم

جان بازم و از هر دو جهان برخیزم

من بنده به خوی تو نمیدانم زیست

مقصود تو چیست تا از آن برخیزم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸۲

 

گر دل طلبم در خم مویت بینم

ور جان طلبم بر سر کویت بینم

از غایت تشنگی اگر آب خورم

در آب همه خیال رویت بینم

مولانا
 
 
۱
۱۷۷۴
۱۷۷۵
۱۷۷۶
۱۷۷۷
۱۷۷۸
۶۴۶۲