گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۳

 

ای عشق که هستی به یقین معشوقم

تو خالق مطلقی و من مخلوقم

بر کوری منکران که بدخواهانند

بالا ببرم بلند تا عیوقم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۴

 

ای نرگس پر خواب ربودی خوابم

وی لالهٔ سیراب ببردی آبم

ای سنبل پرتاب ز تو درتابم

ای گوهر کمیاب ترا کی یابم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۵

 

این گردش را ز جان خود دزدیدم

پیش از قالب به جان چنین گردیدم

گویند مرا صبر و سکون اولیتر

این صبر و سکون را به شما بخشیدم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۶

 

با تو قصص درد و فغان میگویم

ور گوش ببندی پنهان میگویم

دانسته‌ام اینکه از غمم شاد شوی

چندین غم دل با تو از آن میگویم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۷

 

با درد بساز چون دوای تو منم

در کس منگر که آشنای تو منم

گر کشته شوی مگو که من کشته شدم

شکرانه بده که خونبهای تو منم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۸

 

باز آمدم و برابرت بنشستم

احرام طواف گرد رویت بستم

هر پیمانی که بی‌تو با خود بستم

چون روی تو دیدم همه را بشکستم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶۹

 

بازآمد و بازآمد ره بگشائیم

جویان دلست دل بدو بنمائیم

ما نعره‌زنان که آن شکارت مائیم

او خنده کنان که ما ترا میپائیم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۰

 

با سرکشی عشق اگر سرد آرم

بالله به سوگند که بس سر دارم

روزیکه چو منصور کنی بردارم

هردم خبری آرد از آن سردارم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۱

 

باغی که من از بهار او بشکفتم

بشکفت و نمود هرچه من میگفتم

با ساغر اقبال چو کرد او جفتم

سرمست شدم سر بنهادم خفتم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۲

 

بالای سر ار دست زند دو دستم

ای دلبر من عیب مکن سرمستم

از چنبرهٔ زمانه بیرون جستم

وز نیک و بد و سود و زیان وارستم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۳

 

با ملک غمت چرا تکبر نکنم

وز غلغله‌ات چرا جهان پر نکنم

پیش کرم کفت چو دریا کف بود

چون از کف تو کفش پر از در نکنم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۴

 

بخروشیدم گفت خموشت خواهم

خاموش شدم گفت خروشت خواهم

برجوشیدم گفت که نی ساکن باش

ساکن گشتم گفت بجوشت خواهم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۵

 

بر بوی تو هر کجا گلی دیدستم

بوئیدستم سرشک باریدستم

در هر چمنی که دیده‌ام سروی را

بر یاد قد تو پاش بوسیدستم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۶

 

بر بوی وفا دست زنانت باشم

در وقت جفا دست گرانت باشم

با این همه اندیشه کنانت باشم

تا حکم تو چیست آنچنانت باشم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۷

 

بر زلف تو گر دست درازی کردم

والله که حقیقت نه مجازی کردم

من در سر زلف تو بدیدم دل خویش

پس با دل خویش عشقبازی کردم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۸

 

بر شاه حبش زنیم و بر قیصر روم

پیشانی شیر برنویسیم رقوم

ما آهن لشکر سلیمان خودیم

جز در کف داود نگردیم چو موم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷۹

 

بر میکده وقف است دلم سرمستم

جان نیز سبیل جام می‌کردستم

چون جان و دلم همی نمی‌پیوستند

آن هر دو بوی دادم از غم رستم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۰

 

بر یاد لبت لعل نگین می‌بوسم

آنم چو بدست نیست این می‌بوسم

دستم چو بر آسمان تو می‌نرسد

می‌آرم سجده و زمین می‌بوسم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۱

 

بوی دهن تو از چمن می‌شنوم

رنگ تو ز لاله و سمن می‌شنوم

این هم چو نباشدم لبان بگشایم

تا نام تو می‌گوید و من می‌شنوم

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۲

 

بهر تو زنم نوا چو نی برگیرم

کوی تو گذر کنم چو پی برگیرم

چندین کرم و لطف که با من کردی

اندر دو جهان دل از تو کی برگیرم

مولانا
 
 
۱
۱۷۶۹
۱۷۷۰
۱۷۷۱
۱۷۷۲
۱۷۷۳
۶۴۶۲