گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۰

 

ای باد صبا به کوی آن دلبر کش

احوال دلم بگوی اگر باشد خوش

ور زانکه برای خود نباشد دلکش

زنهار مرا ندیده‌ای دم درکش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۱

 

ای جان جهان و روشنائی همه خوش

آرام دلی و آشنائی همه خوش

بر ما گذری اگر کنی سلطانی

ور بوسه مزید بر فزائی همه خوش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۲

 

ای چشم بیا دامن خود در خون کش

وی روح برو قماش بر گردون کش

بر لعل لبت هر آنکه انگشت نهاد

مندیش و زبانش از قفا بیرون کش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۳

 

گفتی چونی بیا که چون روزم خوش

چون روز همی درم می‌دوزم خوش

تا روی چو آتشت بدیدم چو سپند

می‌سوزم و می‌سوزم و می سوزم خوش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۴

 

گه باده لقب نهادم و گه جامش

گاهی زر پخته گاه سیم خامش

گه دانه و گاه صید و گاهی دامش

این جمله چراست تا نگویم نامش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۵

 

مرغان رفتند بر سلیمان بخروش

کاین بلبل را چرا نمی‌مالی گوش

بلبل گفتا به خون ما در بمجوش

سه ماه سخن گویم و نه ماه خموش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۶

 

من شیشه زنم بر آن دل سنگ خوشش

تا جنگ کند بشنوم آن جنگ خوشش

تا بفروزد به خشم آن رنگ خوشش

تا بخراشد مرا بدان چنگ خوشش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۷

 

ناگه بزدم دست بسوی جیبش

سرمست شدم ز لذت آسیبش

دستم نرسید سوی جیبش اما

المنة الله که بر دم سیبش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۸

 

نیمی دف من به موش دادی همه خوش

باقی به کف بنده نهادی همه خوش

با درف دریده در سماع آمده‌ایم

ای با تو مراد و بیمرادی همه خوش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰۹

 

هان ای دل تشنه، جوی را جویان باش

بی‌پای میای و دایما پویان باش

با آنکه درون سینه بی‌کام و زبان

سرچشمهٔ هر گفت توی، گویان باش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۰

 

هرچند ملولی نفسی با ما باش

مگریز ز یاران و درین غوغا باش

یا همچو دلم واله و شیدائی شو

یا بهر نظاره حاضر سودا باش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۱

 

ای دل برو از عاقبت اندیشان باش

در عالم بیگانگی از خویشان باش

گر باد صبا مرکب خود میخواهی

خاک قدم مرکب درویشان باش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۲

 

ای روز نشاط روشنی وقت تو خوش

وی عالم عیش و ایمنی وقت تو خوش

در سایهٔ زلف تو دمی میخسبم

تو نیز موافقت کنی وقت تو خوش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۳

 

ای روی چو آفتاب تو شادی کش

وی موی تو سرمایه ده، جمله حبش

تنها تو خوشی و بس در این هر دو جهان

باقی تبع تواند گشته همه خوش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۴

 

ای زلف پر از مشک تتاری همه خوش

اندر طلب چو من نگاری همه خوش

در فصل بهار و نوبهاری همه خوش

چون قند و نبات در کناری همه خوش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۵

 

ای سودائی برو پی سودا باش

در صورت شیدای دلت شیدا باش

با سایهٔ خود ز خوی خود در جنگی

خود سایهٔ تست خصم تو، تنها باش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۶

 

ای عشق بیا به تلخ خویان خو بخش

ای پشت جهان به حسن چوپان رو بخش

از باغ جمال تو چه کم خواهد شد

زان سیب زنخدان، دو سه شفتالو بخش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۷

 

ای کرده به پنج شمع روشن هر شش

ای اصل خوشی و هرچه داری همه خوش

تا چند چو الحمد مرا می‌خوانی

همچون بقره بگیر گوش من و کش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۸

 

ای گنج بیا زود به ویرانهٔ خویش

وی زلف پریشان مشو از شانهٔ خویش

وی مرغ متاب روی از دانهٔ خویش

ای خانه خدا درآی در خانهٔ خویش

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۱۹

 

ای یار مرا موافقی وقتت خوش

بر حال دلم چو لایقی وقتت خوش

خواهم به دعا که عاشقان خوش باشند

ور زانکه تو نیز عاشقی وقتت خوش

مولانا
 
 
۱
۱۷۶۱
۱۷۶۲
۱۷۶۳
۱۷۶۴
۱۷۶۵
۶۴۶۲