گنجور

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۰

 

ای عشق خوشی چه خوش که از خوش خوشتر

آتش به من اندر زن کاتش خوشتر

هر شش جهت از عشق خوش‌آباد شدست

با این همه بیرون شدن از شش خوشتر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۱

 

ای مرد سماع معده را خالی دار

زیرا چو تهیست نی کند نالهٔ زار

چون پر کردی شکم ز لوت بسیار

خالی مانی ز دلبر و بوس و کنار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۲

 

این صورت باغست و در او نیست ثمر

تو رنجه مشو بیهده سوگند مخور

یا کار معلق و فریبست و غرر

خود از تو نجست کس از این جنس خبر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۳

 

بالا بنگر دو چشم را بالا دار

صاحب‌نظری کن و نظر با ما دار

مردانه و مرد روی دل اینجا دار

آوردم و آمدم تو دانی یاد آر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۴

 

بالا منشین که هست پستی خوشتر

هشیار مشو که هست مستی خوشتر

در هستی دوست نیست گردان خود را

کان نیستی از هزار هستی خوشتر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۵

 

با همت باز باش و یا هیبت شیر

در مخزن جان درآی با دیدهٔ سیر

رو زود بدانجا که نه زود است و نه دیر

بر بالا رو که خود نه بالا است نه زیر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۶

 

بسیار بخوانده‌ام دستان و سمر

از عاشق و معشوق و غم و خون جگر

پای علم عشق همه عشق تو است

تو خود دگری شها و عشق تو دگر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۷

 

تا بتوانی مدام می‌باش به ذکر

کز ذکر ترا راه نمایند به فکر

محرم چو شدی در حرم اجلالش

بینی به یقین جمال معشوقهٔ بکر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۸

 

تا چند کشی سخرهٔ نفس بیکار

تا چند خوری چو اشتران خوشهٔ خار

تا چند دوی از پی نان و دینار

ای کافر و کافر بچه آخر دین‌دار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸۹

 

چون از رخ یار دور گشتم به بهار

با غم بچه کار آید و عیشم بچه کار

از باغ بجای سبزه گو خار بروی

وز ابر بجای قطره گو سنگ ببار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۰

 

چون بت رخ تست بت‌پرستی خوشتر

چون باده ز جام تست مستی خوشتر

در هستی عشق تو چنین نیست شدم

کان نیستی از هزار هستی خوشتر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۱

 

چون دید رخ زرد من آن شهره نگار

گفتا که دگر به وصلم امید مدار

زیرا که تو ضد ما شدی در دیدار

تو رنگ خزان داری و من رنگ بهار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۲

 

خواهی بستان حلقهٔ مستان بنگر

خواهی سر خر به خودپرستان بنگر

اکنون سر خر نیز به بستان آمد

کون خر اگر نه‌ای به بستان بنگر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۳

 

خورشید همی زرد شود بر دیوار

ما نیز همی زرد شویم از غم یار

گاه از غم یار و گه ز نادیدن یار

گر کار چنین ماند خدایا زنهار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۴

 

در باغ در نیامدم گرد آور

درویش و تهی روم من راهگذر

خواهی که برون روم مرا بگشا در

ور نگشائی گمان بد نیز مبر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۵

 

در خاک در وفای آن سیمین بر

میکار دل و دیده میندیش ز بر

از من بشنو تا نشوی زیر و زبر

والله که خبر نداری از زیر و زبر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۶

 

در مصطبه‌ها گر دو خرابات نگر

پیچیدن مستان به ملاقات نگر

در کعبهٔ عشق سوی میقات نگر

هیهات شنو ز روح و هیهات نگر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۷

 

در نوبت عشق چشم باشد در بار

چون او بگذشت دل بروید چو بهار

این دم چو بهار است ز روی دلدار

چون کار به نوبت است دم را هشدار

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۸

 

دست و دل ما هرچه تهی‌تر خوشتر

و آزادی دل ز هرچه خوشتر خوشتر

عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن

از حشمت صد هزار قیصر خوشتر

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹۹

 

دوری ز برادر منافق بهتر

پرهیز ز یار ناموافق بهتر

خاک قدم یار موافق حقا

از خون برادر منافق بهتر

مولانا
 
 
۱
۱۷۵۵
۱۷۵۶
۱۷۵۷
۱۷۵۸
۱۷۵۹
۶۴۶۲