مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۰
از بانگ سرافیل دمیده است رباب
تا زنده و تازه کرده دلهای کباب
آن سوداها که غرقه گشتند و فنا
چون ماهیکان برآمدند از تک آب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱
امروز چو هر روز خرابیم خراب
مگشا در اندیشه و برگیر رباب
صدگونه نماز است و رکوعست و سجود
آنرا که جمال دوست باشد محراب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲
امشب ز برای دل اصحاب مخسب
گوش شب را بگیر و برتاب مخسب
گویند که فتنه خفته بهتر باشد
بیدار بهی تو فتنه مشتاب مخسب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳
اندیشه مکن بکن تو خود را در خواب
کاندیشه ز روی مه حجابست حجاب
دل چون ماهست در دل اندیشه مدار
انداز تو اندیشه گری را در آب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۴
اندیشه و غم را نبود هستی و تاب
آنجا که شرابست و ربابست و کباب
عیش ابدی نوش کنید ای اصحاب
چون سبزه و گل نهید لب بر لب آب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵
ای آنکه تو دیر آمدهای در کتاب
گر بشتابند کودکان تو مشتاب
گر مانده شدند قوم و از دست شدند
این دست تو است زود برگیر رباب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶
ای آنکه تو یوسف منی من یعقوب
ای آنکه تو صحت تنی من ایوب
من خود چه کسم ای همه را تو محبوب
من دست همیزنم تو پائی میکوب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷
ای دل دو سه شام تا سحرگاه مخسب
در فرقت آفتاب چون ماه مخسپ
چون دلو درین ظلمت چه ره میکرد
باشد که برآئی به سر چاه مخسب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸
ای روی ترا غلام گلنار مخسب
وی رونق نوبهار و گلزار مخسب
ای نرگس پرخمار خونخوار مخسب
امشب شب عشرت است زنهار مخسب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹
ای ماه چنین شبی تو مهوار مخسب
در دور درآ چو چرخ دوار مخسب
بیداری ما چراغ عالم باشد
یک شب تو چراغ را نگهدار مخسب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۰
این باد سحر محرم رازست مخسب
هنگام تفرع و نیاز است مخسب
بر خلق دو کون از ازل تا به ابد
این در که نبسته است باز است مخسب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۱
ای یار که نیست همچو تو یار مخسب
وی آنکه ز تو راست شود کار مخسب
امشب ز تو صد شمع بخواهد افروخت
زنهار تو اندریم زنهار مخسب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲
بردار حجابها به یکبار امشب
یک موی ز هر دو کون مگذار امشب
دیروز حدیث جان و دل میگفتی
پیش تو نهیم کشته و زار امشب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳
بیجام در این دور شرابست شراب
بیدود در این سینه کبابست کباب
فریادِ ربابِ عشق از زخمهٔ او است
زنهار مگو همین ربابست رباب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴
بیطاعت دین بهشت رحمان مطلب
بیخاتم حق ملک سلیمان مطلب
چون عاقبت کار اجل خواهد بود
آزار دل هیچ مسلمان مطلب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵
بیکار مشین درآ درآمیز شتاب
بیکار بدن به خور برد یا سوی خواب
از اهل سماع میرسد بانک رباب
آن حلقهٔ واصل شد گانرا دریاب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶
حاجت نبود مستی ما را به شراب
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
بیساقی و بیشاهد و بیمطرب و نی
شوریده و مستیم چو مستان خراب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۷
خواب آمد و در چشم نبد موضع خواب
زیرا ز تو چشم بود پرآتش و آب
شد جانب دل دید دلی چون سیماب
شد جانب تن دید خراب و چه خراب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸
دانیکه چه میگوید این بانگ رباب
اندر پی من بیا و ره را دریاب
زیرا به خطا راه بری سوی صواب
زیرا به سوال ره بری سوی جواب
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹
در چشم آمد خیال آن در خوشاب
آن لحظه کزو اشک همی رفت شتاب
پنهان گفتم براز در گوش دو چشم
مهمان عزیز است بیفزای شراب