گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۵

 

با رنگ رخ تو بر سمن خندد دل

جز زلف تو جای خویش نپسندد دل

در زلف تو دانی بچه پیوندد دل؟

خود را برسن بر تو همی بندد دل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۶

 

زلف تو که می برد بآسانی دل

من خیره بدادمش بنادانی دل

بر روی توش دوش پریشان دیدم

بگذاشتم آنجا ز پریشانی دل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۷

 

شادی طلبی از غم جانان مگسل

ور دل جویی ز زلف ایشان مگسل

ور عیش خوشت باید و کاری بنظام

تا جان داری زان لب و دندان مگسل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۸

 

شد عمر و نشد هیچ مرادی حاصل

وز بهر سفر نگشت زادی حاصل

از علم نشد وجه نجاتی حاصل

وز عقل نگشت اعتقادی حاصل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۹

 

کردم ز سفر رمج و عنایی حاصل

ناگشته مرا هیچ ز جایی حاصل

تن چون وزن کردم و ترسم نشود

جز رشته فروی رشته تایی حاصل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۰

 

هر صبحدمی زخواب برخیزد گل

رنگی ز دگر گونه برآمیزد گل

تا در دو سه خردۀ زر آویزد گل

صد وجه زخویشتن برانگیزد گل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۱

 

ابر آمد و کرد پر گهر دامن گل

زیرا همه دامنست پیراهن گل

ما نیز نهیم رخت پیرامن گل

پیمانه همی زنیم در خرمن گل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۲

 

عشّاق بر آمدند پیرامن گل

یکباره زدند دست در دامن گل

وز بس که همی کشند پیراهن گل

آنک بهزار شاخ شد بر تن گل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۳

 

آتش چو فکند باد در خرمن گل

بر خاک چکید آب پیراهن گل

ای ساقی می دست تو و دامن گل

وی دختر رز خون تو در گردن گل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۴

 

ای دل همه جام عاشقی نوش چو گل

پیوسته لباس عاشقی پوش چو گل

پون شمع زبان آتشین دارد عشق

زنهار مباش پنبه در گوش چو گل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۵

 

ماییم نهفته گریه در خنده چو گل

مرده بدمی و از دمی زنده چو گل

خود را بهمه میان درافگنده چو گل

و اندر همه مجمعی پراگنده چو گل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۶

 

وقتست که دل کند منوّر قندیل

آب آرد بر دهان ز آذر قندیل

سنگ اندازی کنیم امروز چنان

کافتد آن سنگ روزه را در قندیل

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۷

 

آن زلف نگر بر رخ آن شهره صنم

آویخته بی جنگ و خصومت در هم

وان ابرو بین بشکل کشتی گیران

سر سوی سر آورده و قدها زده خم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۸

 

بهر تو بود میل بسوی که کنم؟

وصل تو بود هر آرزوی که کنم؟

ما را غم تو راحت جانست و درو

چون غنچه ز دل کنیم روی که کنیم؟

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۶۹

 

گر در همه عمر روزی از روی کرم

گویی که چگونه بی تو با این همه غم

دانم نشود هیچ ز خوبی تو کم

کآخر نه برفت مردمی از عالم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۷۰

 

گر چاشنی غمش بیابی یک دم

هرگز نخوری تو از پی شادی غم

شادی غم اوست خود ولیکن چه کنم ؟

چون تو غم و شادی نشناسی از هم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۷۱

 

از حد چو برفت ماجرای من و غم

گفتم که بنامه در از آن شرح دهم

خود ز آب سرشک و آتش سینه بهم

نه رنگ دوات ماند و نه آب قلم

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۷۲

 

از لعل تو پخته گشت هر کاری خام

وز خط تو شد دایرۀ ماه تمام

لبهای تو کرد کام شکّر شیرین

دندان تو کرد کار گوهر بنظام

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۷۳

 

ای شب بستان درازی از صبح بوام

مگذار که باز خندد امشب لب بام

در عمر خود امشبم بدام آمد مرغ

گر صبح بخندد بر مد مرغ از دام

کمال‌الدین اسماعیل
 

کمال‌الدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۵۷۴

 

لب باز مگیر یک زمان از لب جام

تا برداری کام جهان از لب جام

در جام جهان چو تلخ و شیرین بهمست

این از لب یار خواه و آن از لب جام

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۱۳۸۶
۱۳۸۷
۱۳۸۸
۱۳۸۹
۱۳۹۰
۶۴۶۲