عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۳۴
خوش خوش بربود نیکوئی تو مرا
در کار کشید بدخوئی تو مرا
تلخی تو نیست شوربختی من است
شیرینی آن ترش روئی تو مرا
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۳۵
جانا! دل و جانم آتش افروز از تست
ناسازی این بخت جگرسوز از تست
شب نیست که روز دل فرومینشود
خوش باد شبت که دل بدین روز از تست!
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۳۶
دوشم غم تو وداع جان میفرمود
برکندن دل ازین جهان میفرمود
پا بر زبر جهان و جان بنهادم
یعنی که غم توام چنان میفرمود
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۳۷
در عشق تو خوف و خطرم بسیارست
خون دل وآه سحرم بسیارست
زان روز که در عشق تو شور آوردم
زان شور نمک بر جگرم بسیارست
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۳۸
دل نیست که از عشق تو خون مینشود
تن نیست که از تو سرنگون مینشود
جان از تن غم کشم برون رفت و هنوز
سودای تو از سرم برون مینشود
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۳۹
در دست جفای تو زبون است دلم
در پای غم تو سرنگون است دلم
هرچند که خون دل حلال است ترا
در خونِ دلم مشو که خون است دلم
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۴۰
دانی تو که از حلقهٔ زلفت چونم
چون حلقه منه از در خود بیرونم
شک نیست که خونی نرهد از سردار
خونی گردی اگر شوی در خونم
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱
خونِ من خاکی که بریزد آخر
با خاک به خونی که ستیزد آخر
در خون دلم مشو که من خاک توام
از خون کفی خاک چه خیزد آخر
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۲
بی چهرهٔ تو چشم کرادارم من
خون میریزی که خونبها دارم من
خونی که بریختی چو بگشادی دست
در گردن من کن که روا دارم من
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۳
تاکی بی تو زاری پیوست کنم
جان را ز شراب عشق تو مست کنم
گاهی خود را نیست و گهی هست کنم
وقت است که در گردن تودست کنم
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۴
خواهم که همی عاشق رویت میرم
سرگشته چو موی پیش مویت میرم
دانم به یقین که زنده مانم جاوید
گر نعرهزنان در آرزویت میرم
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۵
گاه از غم تو مست و خرابم بینی
گه چون شمعی در تب و تابم بینی
دوشم دیدی به خواب جان رفته ز دست
امروز چو جان رفت چه خوابم بینی
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۶
جانا! تو کجائی که نیازم بینی
وین نالهٔ شبهای درازم بینی
از ضعف چنانم که نیایم در چشم
گر بازآئی مدان که بازم بینی
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۷
در عشق تو راه این دل غافل گم کرد
هر روز هزار بار منزل گم کرد
چون در پهلوست جای دل عاشق تو
در پهلوی تو چرا چنین دل گم کرد
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۸
در عشق تو من گرد جنون میگردم
وز دایرهٔ عقل برون میگردم
دیری است که در خون دل من شدهای
در خون تو شدی و من به خون میگردم
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۹
در عشقِ تو رسوای جهان آمدهایم
و انگشت نمای این و آن آمدهایم
کردیم هزار منزل از پس هر روز
تا ما ز دل خویش به جان آمدهایم
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۰
جان سوخته پای بست آمد بی تو
وز دست شده به دست آمد بی تو
تا خیلِ خیال تو شبیخون آورد
بر قلبِ بسی شکست آمد بی تو
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۱
ای شمع چگل! تاتو برفتی ز برم
من کُشتهٔ هجر تو چو شمع سحرم
دور از تو چنان شدم که در روی زمین
گر بازآیی باز نیابی اثرم
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۲
در عشقِ تو برخویشتنم فرمان نیست
وین درد مرا به هیچ رو درمان نیست
گفتی: «برهی گر ز سرم برخیزی»
برخاستنم از سر جان آسان نیست
عطار » مختارنامه » باب چهل و دوم: در صفت دردمندی عاشق » شمارهٔ ۱۳
جانا! دل من زیر و زبر خواهد شد
در پای غمت عمر بسر خواهد شد
دم دم به دمی که نیم جانی است گرو
خوش خوش به سر کارتو درخواهد شد