گنجور

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۴

 

چون وصل تو یک ذرّه نیفتاد به دست

جز باد چه دارد دل ناشاد به دست

ازوصل تو چون به دست جز بادی نیست

باخاک شدم بی سر و بن باد به دست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۵

 

ای کاش دلم را سر آهی بودی

جان را ز وصال تو پناهی بودی

گرچه شدهام چون سر موئی بی تو

باری سر مویی به تو راهی بودی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۶

 

این خود چه عجایبست کآمیخته‌ای

هر لحظه هزار شور انگیخته‌ای

دیدار تو چون ز حدّ ما بود دریغ

صد پرده ز هر ذرّه درآویخته‌ای

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۷

 

آنها که ز باغ عشق گل میرُفتند

از غیرت تو زیر زمین بنهفتند

و آنان که ز وصل تو سخن میگفتند

با خاک یکی شدند و در خون خفتند

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۸

 

حاصل ز غم عشق توام بدنامیست

وین بدنامی جمله ز بیآرامیست

بر بوی وصال تو، من خام طمع

میسوزم و این سوختنم از خامیست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۵۹

 

نادیده ترا شرح سروپات خوش است

گر سود کنیم و گرنه، سودات خوش است

ما را همه وقت خوشی تست مراد

پس بی تو بمیریم چو بی مات خوش است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۰

 

گاهی ببریدی و گهی پیوستی

گاهی بگشادی و گهی در بستی

چون در دو جهان نبود کس محرم تو

در بر همه بستی و خوشی بنشستی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۱

 

من بی دلم و اگر مرا دل بودی

کی در پیشم این همه مشکل بودی

کردم به محال عمر ضایع، وی کاش

از وصل تو جز محال حاصل بودی!

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۲

 

تا پاک نگردد دل این نفس پرست

دستم ندهد بر سر کوی تو نشست

تا عشق تو برهم نزند هرچه که هست

ندهد سر مویی ز سر موی تو دست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۳

 

هر دم ز تو درد بیشتر خواهم برد

هر لحظه مصیبتی دگر خواهم برد

چون نیست به جشن وصل تو راه مرا

در ماتم خود عمر بسر خواهم برد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۴

 

در عشق تو با خاک یکی خواهم شد

سرگشتهتر از هر فلکی خواهم شد

درگرد تو هرگز نرسم میدانم

گر بسیاری ور اندکی خواهم شد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۵

 

جان بوی تو جست ازدل ناشاد و نیافت

دل نیز به عجز تن فروداد ونیافت

وان کس که نشان ز وصل تو جست بسی

در وادی خاکساری افتاد و نیافت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۶

 

زان روز که حسنت علم عشق افراخت

هر چیز که دید پردهٔ روی تو ساخت

دادی همه را به یکدگر مشغولی

تا با تو کسی می نتواند پرداخت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۷

 

چون گل یابم بوی تو زو میبویم

چون مه بینم روی تو زو میجویم

چون گوهر وصل تو به کس مینرسد

کم زان نبود تا که ازو میگویم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۸

 

ای جمله اشارات و رموزم از تو

پیوسته یجوز و لایجوزم از تو

بگداخته چون برف تموزم از تو

صد گونه حجاب است هنوزم از تو

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۶۹

 

هرچند که نیست در رهت دولت یافت

مردند همه ز آرزوی لذت یافت

چون وصل ترا فراق تو بر اثرست

ذُل در طلب تو خوشتر از عزّت یافت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷۰

 

در عشق تودل هزار جان تاوان داد

تن در ستم هاویهٔ هجران داد

چو دید که ره نیست به وصلت هرگز

خون گشت و به صد هزار زاری جان داد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷۱

 

چون نیست ره هجرِ ترا پایان باز

پس چون بگشایم گرهِ هجران باز

تا کی باشم فتاده از جانان باز

چون کودک شیرخواره از پستان باز

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷۲

 

اول ز همه کار جهان پاک شدم

واخر ز غمت بادل غمناک شدم

دستم چو به دامن وصالت نرسید

سر در کفن هجر تو با خاک شدم

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب سی و یكم: در آنكه وصل معشوق به كس نرسد » شمارهٔ ۷۳

 

مینشناسد کسی زبان من و تو

بیرون ز جهان است جهان من و تو

دایم چو تو بامنی و من با تو به هم

دوری ز چه افتاد میان من و تو

عطار
 
 
۱
۱۱۱۱
۱۱۱۲
۱۱۱۳
۱۱۱۴
۱۱۱۵
۶۵۱۳