گنجور

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۵

 

دیدی تو که محنت زده و شاد بمرد

شاگرد به خاک رفت و استاد بمرد

آن دَم مُردی که زادهای از مادر

این مایه بدان که هر که او زاد بمرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۶

 

عمری به هوس گذاشتی خیز و برو

سر برکِه و مِه فراشتی خیز و برو

زین بیش جهان نمیرسد حصهٔ تو

چون نوبت خویش داشتی خیز و برو

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۷

 

دانی تو که هر که زادناچار بمرد

به از چو من و چون ز تو بسیار بمرد

هر روز بمیر صد ره وزنده بباش

کاسان نبود ترا به یکبار بمرد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۸

 

چون قاعدهٔ بقای ما عین فناست

بر عین فنا کار بنتوان آراست

برخیز که آن زمان که بنشستی راست

چه سود که نانشسته بر باید خاست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۹

 

کارت همه چون که خوردن و خفتن بود

میلت همه در شنودن و گفتن بود

بنشین که من و تو را درین دار غرور

مقصود ز آمدن، همه رفتن بود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۰

 

تو بیخبری و تا خبر خواهد بود

از جملهٔ عالمت گذر خواهد بود

برخیز که اینجا که فرو آمدهای

آرامگهِ کسی دگر خواهد بود

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۱

 

چون مردن تو چارهٔ یکبارگی است

مردانه بمیر! این چه بیچارگی است

تو خون و نجاستی و مشتی رگ و پی

انگار نبود، این چه غم خوارگی است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۲

 

چون پنداری در بُنهٔ ما افتاد

صد فرعونی ز ما به صحرا افتاد

پر مشغله و خروش کردی عالم

کافسوس که شبنمی به دریا افتاد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۳

 

بر لوحِ دلت نقشِ دو عالم رقم است

رو لوح بشوی و ز ناحق دودم است

ور با عدمت برَند اصلت عدم است

انگار نزادهای بمیر این چه غم است

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۴

 

گر مرد رهی، حدیث عالم چه کنی

از جان بگذر زحمت جان هم چه کنی

ای بی معنی! اگر چنان جان بخشی

جان خواست ز تو، این همه ماتم چه کنی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۵

 

ای دل صفت نفس بد اندیش مگیر

بر جهل، پی صورت ازین بیش مگیر

کوتاهی عمر مینگر غرّه مباش

چندین امل دراز در پیش مگیر

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۶

 

چون بسیارست ضعف در ایمانت

هرگز نبود حدیث مرگ آسانت

چندین مگری ز مرگ اگر جان داری

کان میباید که باز خندد جانت

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۷

 

گفتی تو که مرگ چیست ای بینایی

مرگ آینهٔ فضیحت و رسوایی

یک ذره گر این حدیث برجانت تافت

با خویش ببردت که نبود آنجایی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۸

 

ای جان سبک روح! گران سنگی چیست

نارفته دو گام، در ره، این لنگی چیست

در آمدنت دلخوشی و شادی بود

پس در شدنت این همه دلتنگی چیست

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۱۹

 

در عالم محنت به طرب آمدهیی

در دریائی و خشک لب آمدهیی

آسوده و آرمیده بودی به عدم

آخر به وجود از چه سبب آمدهیی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۲۰

 

ای آنکه همیشه نفس خشنود کنی

وین کار که نیست کردنی زود کنی

از یک یک جو چو بازخواهندت خواست

هر روز اگر جوی خوری سود کنی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۲۱

 

بر هر وجهی که بستهٔ اسبابی

مرگت کند آگه که کنون در خوابی

دستت که ز پیوستن او بیخبری

تا از تو نبرند، خبر کی یابی

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۲۲

 

تا کی ز غم زیان وسودت آخر

در سینه و دل آتش ودودت آخر

روزی دو درین گلخن پر غم بودی

انگار نبودهای چه بودت آخر

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۲۳

 

دردا که به درد ناگهان خواهی شد

دل سوخته در فراق جهان خواهی شد

گر خاک جهان بر سر خود خواهی ریخت

با باد به دست از جهان خواهی شد

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیست و دوم: در روی به آخرت آوردن و ترك دنیا كردن » شمارهٔ ۲۴

 

چون قاعدهٔ وجود پنداشتن است

و افزون طلبی ما کم انگاشتن است

تا چند چو کرم پیله بر خویش تنیم

چون هرچه تنیده، رَسْم، بگذاشتن است

عطار
 
 
۱
۱۰۸۸
۱۰۸۹
۱۰۹۰
۱۰۹۱
۱۰۹۲
۶۵۱۳