ردان را پسند آمد این رای‌شاه

به آواز گفتند کاین است راه

خداوند کیوان و خورشید وماه

خداوند پیروزی ودستگاه

ازان بارگه چون بدین بارگاه

رسیدند وگفتند چندی ز شاه

سزاوار ایشان یکی جایگاه

همانگه بیاراست دستور شاه

نشست از برتخت پیروز شاه

ز یاقوت بنهاد بر سر کلاه

که یزدان سپاس و بدویم پناه

که ننشست یک شاه بر پیشگاه

به فر شهنشاه شد نیک‌خواه

همی راه جوید به نزدیک شاه

چودانست خاقان که او تاو شاه

ندارد به پیوند او جست راه

برایشان یکی خلعت افگند شاه

کزان ماند اندر شگفتی سپاه

چوبشنید مهران ستاد این ز شاه

بسی آفرین کرد بر تاج و گاه

به خاقان چین آگهی شد که شاه

فرستاده مهران ستاد و سپاه

پرستنده را گفت نزدیک شاه

فراوان بود یاره و تاج و گاه

همی‌کرد موبد به اختر نگاه

زکردار خاقان و پیوند شاه

کزین دخت خاقان وز پشت شاه

بیاید یکی شاه زیبای گاه

فرستاد فرزند را نزد شاه

سپاهی همی‌رفت با او به راه

به مردی و پیروزی و دستگاه

به فر و بنیرو و تخت و کلاه

ببستند آذین به شهر و به راه

درم ریختند از بر تخت شاه

چوآمد بت اندر شبستان شاه

به مهد اندرون کرد کسری نگاه

یکی سرو دین از برش گرد ماه

نهاده به مه بر ز عنبر کلاه

سزاوار او جای بگزید شاه

بیاراستند از پی ماه گاه