اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
ز دریای شهادت چون نهنگ لا برآرد هو
تیمّم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
به زیر پرده هر ذره پنهان
جمال جانفزای روی جانان
چو برخیزد تو را این پرده از پیش
نمانَد نیز حکم مذهب و کیش
من و تو چون نمانَد در میانه
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
وجود اندر کمال خویش ساری است
تعیّنها اموری اعتباری است
امور اعتباری نیست موجود
عدد بسیار، یک چیز است معدود
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
از این تا آن بسی فرق است زنهار
به نادانی مکن خود را گرفتار
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
در آن دم که من حق مطلق شوم
نماند دویی جملگی حق شوم
بود علم من علم حیّ علیم
نباشد به جز من خدای عظیم
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
این طایفهاند اهل معنا
باقی همه خویشتن پرستند
فانی ز خود و به دوست باقی
این طرفه که نیستند و هستند
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
ز من جان پدر این پند بپذیر
برو دامان صاحبدولتی گیر
که قطره تا صدف را در نیابد
نگردد گوهر و روشن نتابد
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
کس مرد تمام تمام است کز تمامی
کند با خواجگی کار غلامی
پس آنگاهی که ببرید او مسافت
نهد حق بر سرش تاج خلافت
بقایی یابد او بعد از فنا باز
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح دو بیت از مثنوی
ملک این را دان و دولت این شمر
ذرهای زین عالمی از دین شمر
هر که مست عالم عرفان بود
بر همه خلق جهان سلطان بود
گر بدانستی ملوک روزگار
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار
من و تو چون نماند در میانه
چه مسجد چه کنش چه دیرخانه
نمود وهمی از هستی جدا کن
نهای بیگانه خود را آشنا کن
به اصل خویش راجع گشت اشیا
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از عطار
آن بدی که تو کنی در خشم و جنگ
با طربتر از سماع و بانگ و چنگ
عاشقم برقهر و بر لطفش به جد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد
این عجب بلبل که بگشاید دهان
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرحی بر یک رباعی عرفانی
گفت پیغمبر اعلی را کای علی
شیر حقی پهلوانی پر دلی
لیک بر شیری مکن هم اعتمید
اندرآ در سایه نخل امید
اندرآ در سایه آن کاملی
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرحی بر یک رباعی عرفانی
این فقر حقیقی است الحق
اینجاست سواد وجه مطلق
طاووس تو پر بریزد اینجا
سرچشمه کفر خیزد اینجا
شمشیر فنا در این نیام است
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرحی بر یک رباعی عرفانی
خود نداند خلق اسرار مرا
ژاژ میدارند گفتار مرا
من چو خورشیدم درون نور غرق
مینتانم کرد خویش از نور فرق
ای دریغا عرصه افهام خلق
[...]
اسیری لاهیجی » رسائل » شرح بیتی از سنایی
هر زمان نو میشود دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندر بقا
آن ز تیری مستمر شکل آمده است
چون شررکش تیز جنبانی به دست
شاخ آتش را بجنبانی به ساز
[...]